در سالی که میآید:
خندان خواهم شد.. خندان
دلیر خواهم بود... دلیر
باهنر خواهم شد... باهنر
باحوصله میشوم... بیتعصب.. بیغیض... با شکیب
از زیر آفتاب بودن و چای تازه دمی را مزه کردن
همانقدر لذت خواهم برد که از زیر باران ترد و نرم
جنگل انبوه با علی قدم زدن....
و کنار آن سرو قد کشیده خدا را دیدن...
یا کنار آن پل فلزی دنیا را لحظه خواستن...
من توانگرم... که محبت ببخشم... و دوست داشته شوم
و من قابلم... که ببینم... و نبینم...
من توانای جهان.... مشکل گشای روزگاران
من آنم که آنی ار تو را نبینم مردهام
من زندهام ... تو هستی...
و امسالمان هم باز... با تو مبارک است
خندان خواهم شد.. خندان
دلیر خواهم بود... دلیر
باهنر خواهم شد... باهنر
باحوصله میشوم... بیتعصب.. بیغیض... با شکیب
از زیر آفتاب بودن و چای تازه دمی را مزه کردن
همانقدر لذت خواهم برد که از زیر باران ترد و نرم
جنگل انبوه با علی قدم زدن....
و کنار آن سرو قد کشیده خدا را دیدن...
یا کنار آن پل فلزی دنیا را لحظه خواستن...
من توانگرم... که محبت ببخشم... و دوست داشته شوم
و من قابلم... که ببینم... و نبینم...
من توانای جهان.... مشکل گشای روزگاران
من آنم که آنی ار تو را نبینم مردهام
من زندهام ... تو هستی...
و امسالمان هم باز... با تو مبارک است