۱۳۸۴ فروردین ۹, سه‌شنبه

ki omadeh weblog zadeh ::: biyad yeh khat benevise ::: mordam az fozooli

ياد حرف ۲۰ سال قبل کتي به آقاجون افتادم که هيچ جايي خونه آدم نمي‌شه :::: ولي اين وسط کيه که بخواد آدم بشه؟

۱۳۸۴ فروردین ۷, یکشنبه

از تغيير حروف صفحه کليد ميتوان عمق وابستگيمان را فهميد

۱۳۸۴ فروردین ۵, جمعه

اسالط*

از کلام بی‌ريشه بی‌زارم ....از سلام هرروزه‌ی گوينده خبر به رهبر ... و آرزوی سالی خوش برای هم‌وطنان ...

بازی دلقک پير که از عنوان شغلش زجر می‌برد .... و مهندسی‌ که دوست داشت فيلم جای برج بسازد ...

شهرکی سينمایی‌ که قطر حقيقت در آن يک وجب بيشتر نيست .... و بوی کره‌ای که از مارگارين بلند می‌شود ...

سيگاریست که تا بساط بعدی خمار را می‌کشاند .... و سلامی که دلی را نمی‌تکاند

عزيز من! سلام همين سين و لام و الف و ميم که نيست ...
سلام به لامش که می‌رسد کش می‌آيد ... و لب را به بوسه باز می‌کند ...

سلام به بهار که حوصله را معنا کرد ... که خواب را ملس خواست ... و حس را جا داد ...
سلام به بهار که عشق را نو کرد ... که بلا را خواستنی .... و تو را با بلايت شيرين‌تر آراست ...


ـــــــــــ
* اصالت

۱۳۸۳ اسفند ۲۳, یکشنبه

هر چيزی لياقت می‌خواهد ...

۱- به لطف جيب فراخ صاحب‌کار در گرانترين هتل شهر ساکن شدم، تا بار ديگر باورم شود که هنوز مميز نشده‌ام ...

۲- اين ملت دامبول همه جا هستند ها ... پادشاهان و دبيرکل سازمان ملل و روسای جمهور را گذاشته‌اند کنار ... به جای آن می‌گويند: "اِه .. همان هتلی که مايکل جکسون ۱۰ روز در آن اقامت داشته؟"

۳- تا اين وان از آب پر شود کوفتم شد .. صد بار به خودم لعنت فرستادم که چرا هوس جکوزی کرده‌ام ... آب تا نيمه آمده بود ... اگر اين وسط آب را تخليه می‌کردم در قبال آب هدر رفته لذتی هم نبرده بودم ... به قول ايرج کم مانده بود زنگ بزنم و بپرسم‌:‌ "کسی آب گرم برای حمام لازم ندارد؟"

۱۳۸۳ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

به اين راحتي شد دو سال؟ ......

۱۳۸۳ اسفند ۱۷, دوشنبه

از ۵/۱۱- تا ۵/۵+ ساعت

به دور تو ای خاک چرخيده‌ام ... تو را با تمام بدی‌ها .. تمام پليدی ... دوست دارم ... تو را با سپهرت که آبی‌ست ... تو را با بوی ريحانت ای دشت؛ که خاليست جايش کنار شبوترين گل؛ دوست دارم .. تو را با صميميت‌ کودکانه ... تو را با نفهمی ... پندهای ابلهانه .. تو را با خيال خيس و نمناک؛ دوست دارم ... تو را چون ستاره: بلند و دميده .. تو را چون علف: قد کشيده ... تو را با رذالت: تا کمر به خدمت خميده ... تو را با ملاحت‌های دخترانه ... اندازههای کوچک: کفش‌های بچگانه ... تو را با هوس: لب‌های قلوه‌ای؛ گونه‌های رسيده .. تو را با شبح‌های خوفناک ... کابوس‌های شبانه ... با ضجه‌های به تيزی کشیده ... تو را ای زمين سياه ... آفتاب بلورين ... دوست دارم

۱۳۸۳ اسفند ۱۴, جمعه

- ۵۰۰ هزار خارجي در خدمت ۲۵۰ هزار قطري
- آب وارداتي ليتري يک دلار ... بنزين ليتري ۲۰ سنت
- جاهاي ديدني:‌ بازار شتر فروشها (چيزي شبيه بازار حشم خودمان) ... چند تا ساختمان دراز و بي‌قواره ... اصطبل سلطنتي اسب ... استخر براي تقويت عضلات اسب ... بازار سنتي عرضه‌کننده‌ی انواع سيخ و ميخ و سه‌پايه ... بازارهاي بي‌شمار جديد لبريز از مارکهاي معروف غربي
- ساعت کار ادارات دولتي: ۷:۳۰ صبح تا ۲:۳۰ بعدازظهر
- روزهاي تعطيل هفته: جمعه و شنبه ... پنجشنبه نيمه وقت!
- آب و برق رايگان
- هم‌اتاقي ناسور ايران در مخازن بزرگ گاز
- مقر فعلي نيروهای مسلح آمريکا در منطقه بعد از اسباب‌کشی از عربستان
- ميزبان بازيهاي آسيايي ۲۰۰۶
- صاحب عناوين درشت جهاني در ورزش به لطف ورزشکاران وارداتي حرفه‌اي با برچسب تبعيت قطري
- مرکز شبکه جهاني الجزيره در نصف مساحت پارک دانشجو

- خدا رو شکر .... اينکه کجا دنيا بياييم دست خودمان نيست ...

۱۳۸۳ اسفند ۱۲, چهارشنبه

i am obsessed with writing... no doubt about that...

در سوشی لذتی هست که در خوردن پيتزا نيست ....
در نشان دادن رضايت از خوردن ماهی خام لذتی هست که در خوردن سوشی نيست

Layer I:
It's about breaking the rule and getting caught.

Layer II:
There are consequences to your actions.

Layer III:
You are what your intentions are.