۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

باز شوری درگرفت
رعد غرید
زمین خیس شد... از تکرار باران
گندم ترانه خواند
صدا زد زندگی
جوانه زد امید
برق زد... مست چشمانِ دلداگی

بهار که برسد سبز می‌شوی
تابستان که برسد بالنده و سرافراز
تا در پاییز به بار بنشینی

گندمم!
تو سرود سبز دلبستگی‌ام هستی
و سرآغاز راهی که سراسر نورانی‌ست

در طلیعه زودهنگام بهار... می‌خوانم:
سلام بر بهار
سلام بر تابستان
تهنیت به پاییز
درود بر تو که می‌رسی
و درود بر تو که امید می‌بخشی


و السلام علي يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث حيا - مريم ۳۳
دوباره زنده شدم ....