۱۳۸۶ دی ۷, جمعه

زندگی یعنی تعمیرات
تشریفات
تعزیرات
تنقیحات
تصمیمات
تخفیفات
تسبیحات
تبریکات
تشکیکات
تنزیلات
تعریفات

کاش زندگی اینها نبود
تو بودی
و هرچه ـات نبود

کاش مردمی از جنس
ابزار و آلات نبود
کاش مردمی از
شاخه‌های آن بود
انسان
مردمان
درختان
گیاهان
پرندگان
خوشبختان


اما نیست
زندگی همچنان
تعمیرات است
و تصمیمات است
و تخفیفات

تنقیحات
تعریفات

کنایات

۱۳۸۶ دی ۵, چهارشنبه

ادامه محاسن زندگی در ایران

هیچ جایی تو دنیا اینقده زندگی داینامیک نیست.. مثل؟ مثل؟ ... مثل انتخاب مسیر حرکت ماشین‌ها تو خیابون... و صدالبته همه می‌دونیم که پویا بهتر است تا ایستا (درجا)!!

تو ایران درس اقتصاد که بگیری لازم نیست خیلی زور بزنی فک کنی نتیجه حالات مختلف تصمیم‌گیریا چی می‌تونه باشه؟... که مثلا اگه دولت سوبسید بده چی میشه؟ نده چی میشه؟ نرخ تورم از اوراق خزانه بزنه بالاتر چی میشه؟ سهمیه-بندی اصلا چی چیه؟ کوپن به چه دردی می‌خوره؟ دولت هم قانونگزار باشه، هم مجری و هم مورد اجرا چطوریاس؟ تو یه کشوری هم بورس باشه هم سهمیه بندی واسه تولید هم واسه مصرف.. هم نرخ‌گذاری باشه،‌ هم بازار آزاد... که هم نظارت بر قیمت باشه و هم تشویق خوارج به سرمایه گذاری تو مملکت مگه میشه که بشه؟ ... بله ... خارجکی‌های بی‌چاره باید کلی فسفر بسوزنن.. هی فک کنن اینطوری بشه چی می‌شه.. اونطوری بشه چی می‌شه... ولی ما کافیه لم بدیم و تلویزیون نیگا کنیم فقط..

- ببخشین شما دورگه هستین؟!!
- من؟ نه....
اما بچه‌هام می‌تونن باشن!!

۱۳۸۶ آذر ۲۵, یکشنبه

اصلا ارزشی داره بدونیم ۷۱۱ سال پیش به روایتی در چنین روزی رشیدالدین فضل‌الله از وزارت ابوسعید بهادرخان برکنار شد؟

حکومت‌ها

رودخانه کپیلانو جزیی بود از من
یادت که هست؟
باری که روی پل زانو زدم و زمین شکرت بوسیدم
و باری که کنار امواج خروشانت برای اتصال به مردم-رود عرفات گریستم
و هرآن بارهایی که از بالای صخره‌های سنگی‌یت برای تو سلام می‌فرستادم...

۱۳۸۶ آذر ۲۰, سه‌شنبه

پشک انداخته‌ام و
اسطرلاب نگه داشته‌ام
سالهاست که روزها را شمرده‌ام
وشب‌ها را اندازه کرده‌ام
مدت‌هاست که منتظر مانده‌ام
و دم‌هاست که مسکوت...
مبهوت...
گاهی آرام ...
وبسیار زیاد.. اوقاتی ملتهب ...
به انتظار این آن ... از این دم... از این روز نشسته‌ام...
به گواهی اسطرلاب‌ دل‌تنگی‌هایم
و به استناد تمام معادلات‌ دل‌بستگی‌هایم
و به تنقیذ هرآنچه انسان ز روز نخست آموخت
و یا نتوانست و نیاموخت ...ولی برایش سّری ساخت


هیچ روزی.. و هیچ لحظه‌ای...
و هیچ دمی... و هیچ ساعتی

و هیچ آنی... و هیچ موقعی ...

از این روز... و این دم

و این آن که من در برابرتوام
برای عاشقی....
برای عاشقی....
و برای دل دادن
و برای دل دادن
و برای رستاخیز دل بستگی‌ها
و شکوفه کردن دل باختگی‌ها

خدا روزی بهتر و دمی زیباتر ..

نیافریده است!!

بیا تا امروز که شاهدش خود خداست
روز نخست آفرینش‌مان باشد

و خدایی که شاهد مثالش خود تویی
به خلق روزی...
که در دمی از ساعات آن
من عاشق تو شدم

به خود بگوید:
تبریک

که آفریدنی نبود ...
بهتر از تو
و بهتر از این آن
و بهتر از من

تویی که در این آن
از آن ِ منی!!

۱۳۸۶ آذر ۱۹, دوشنبه

صورتهاییچاقدستهاییخپلتنهاییلشفکرهاییمسمومنوشتههاییبیربطامیدهایینموربادهایییخخاطراتیسوزناکازشماننویسمچهبهتر

۱۳۸۶ آذر ۱۵, پنجشنبه

((
یک گردی هست... و یک محاط آن... آدم‌های معمولی این طوری‌ند ... وقتی چیزی جفت شود با جور ... حتمی این شکلی خوب است ... یعنی من این طور می‌بینم‌ش .... خدایا شکرت!

(-
اگر هم جور نشدند... حتمی این بد است دیگر .. یعنی من این طور می‌فهمم‌ش... خدایا فرجی کن!