برای }
این کفترا داشتن می رفتن }}}}}
که دیدن این کفتره داره برمی گرده {
}}}}} گفتن چه شده؟ چرا این وری می ری پس؟
{ جواب داد: آخه اون ور یه | بود راه نداشت
}}}: اه راستی؟
{ گفت: باور نمی کنین از این { بپرسین
}} گفتن ما بیشتر راهو اومدیم تا ته ته اش می ریم
{{{ گفتن خب صاب اختیارین... از ما گفتن
} اولی یه فکری کرد... ترسید نکنه ملاجش بخوره به | اوخ بشه...
واسه همین به } دومی گفت من نمی یام تو می خوایی برو
} هم بالی تکون داد واسه همشون و گازشو گرفت و رفت
} هیچ وقت هم برنگشت... انگار نه انگار اصلا | بوده....
{{{{{ موندن او زمستون همون جا
{ هم خواست برگرده بره ولی تنهایی ترسید
و باقی {{{ همیشه به فکر } بودن
که کجا رفت؟.. چی شد؟
این کفترا داشتن می رفتن }}}}}
که دیدن این کفتره داره برمی گرده {
}}}}} گفتن چه شده؟ چرا این وری می ری پس؟
{ جواب داد: آخه اون ور یه | بود راه نداشت
}}}: اه راستی؟
{ گفت: باور نمی کنین از این { بپرسین
}} گفتن ما بیشتر راهو اومدیم تا ته ته اش می ریم
{{{ گفتن خب صاب اختیارین... از ما گفتن
} اولی یه فکری کرد... ترسید نکنه ملاجش بخوره به | اوخ بشه...
واسه همین به } دومی گفت من نمی یام تو می خوایی برو
} هم بالی تکون داد واسه همشون و گازشو گرفت و رفت
} هیچ وقت هم برنگشت... انگار نه انگار اصلا | بوده....
{{{{{ موندن او زمستون همون جا
{ هم خواست برگرده بره ولی تنهایی ترسید
و باقی {{{ همیشه به فکر } بودن
که کجا رفت؟.. چی شد؟
۴ نظر:
Great!
ننوشتی که}}}}}همشون عمریه سرگردونند
Akhare Khallaghiat Booda
ehtemalan hamashoon mozakar boodan!
ارسال یک نظر