۱۳۸۵ اسفند ۲۱, دوشنبه

شور زندگی

وقتی گریه آوین به هوا رفت متوجه نشدیم که مچ دستش بوده که موقع چهاردست و پا رفتن پیچ خورده... خیلی زود گریه‌اش تمام شد و یادش رفت که چه به سر دستش آمده..

اما کمی بعد وقتی که با هیجان خواست چهاردست و پا به سمتی برود یادش آمد که یکجای کار ایراد دارد..

می‌شد دیگر ایستاد... ولی به جای توقف آوین تصمیم گرفت روش حرکت را تغییر دهد... از آن لحظه بدون تعلیم و غریزی یاد گرفت که دیگر دستش راستش را برزمین نگذارد... آنرا بالا نگه می‌داشت... برای حرکت اول کف چپ را می‌گذاشت جلو... بعد هیکلش را می‌کشید... و در آخر دو پایش را حرکت می‌داد...

امروز ۳ روز است که گذشته .. مچ دستش کمی بهتر شده.. اما آوین همچنان مثل گربه‌ی شل؛ سه دست و پا راه می‌رود... سرعت حرکتش زیاد شده اما... یاد گرفته به جای کف دست راست،‌ از آرنجش کمک بگیرد... دیشب فرز و تند دنبال عروسکش آن سر اتاق سه دست و پا می‌جهید.. با اسباب بازیهایش سرگرم بود.. دستش دیگر درد نمی‌کرد چون فعلا لازم نبود بر زمین بگذارتش..

شور زندگی یعنی اینکه توقف نکنی..
چرتکه برای هر حرکت نیندازی..
ترحم طلب نباشی..
صبر نکنی تا برایت راه حل پیدا کنند...
دنبال دلت ... عروسک و اسباب بازیت لنگان هم که شده بروی..

زندگی برای هیچکس صبر نمی‌کند... من این را از آوین یاد گرفتم

۱ نظر:

ah گفت...

sweeet

hope she gets well soon. :)