بذار پس برای تو هم بگم.. که چرا نمیخواستم بنویسم...
انگار این چند نوشته آخر برایم شده بود یک جور تعهد به مثبت اندیشی... به اینکه نخوام خودم را در حالی غیر از آنچه دوست داشتم بهش دچار بشم ببینم... غیر از خندان بودن... شکیب بودن... بزرگ بودن...
هستن و بودن آدمهایی که فقط از روزهای خوبشون برای ما نوشتن... از امید گفتن.. در حالی که بوده روزهایی که خوش نبودن یا حس به زندگی نداشتن...
به سفارش دوستی گفت بنویسم: این روزها خندانم ولی هزینهش برایم خیلی بالاست..
----
تتمه: این یادم آمد سر صبی؛ تولد صدسالگی سهراب
انگار این چند نوشته آخر برایم شده بود یک جور تعهد به مثبت اندیشی... به اینکه نخوام خودم را در حالی غیر از آنچه دوست داشتم بهش دچار بشم ببینم... غیر از خندان بودن... شکیب بودن... بزرگ بودن...
هستن و بودن آدمهایی که فقط از روزهای خوبشون برای ما نوشتن... از امید گفتن.. در حالی که بوده روزهایی که خوش نبودن یا حس به زندگی نداشتن...
به سفارش دوستی گفت بنویسم: این روزها خندانم ولی هزینهش برایم خیلی بالاست..
----
تتمه: این یادم آمد سر صبی؛ تولد صدسالگی سهراب