فکر میکنم این جمله از سامئلسون است که مردم به صفرهای روی اسکناس نگاه می کنند... نه به عکس روی آن
۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه
۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه
داستان مال چهل پنجاه سال پیشه.. آقاجون تعریف می کرد که اون سالا واسه یه نفر امام جمعه وقت نامه داده بود که مجوز شعبه نفت بهش بدن... کاروبارش از قبل شعبه نفت خوب شد... همون سال روز عید فطر از رادیو صدای خطبه و اقامه نماز پخش می شده؛ طرف که تو عمرش یه بار هم نماز نخونده بود پا میشه جلوی جمع وامیسته رو به قبله بدون وضو میگه الله اکبر نماز عید به امامت حضرت فلان.. بهش میگن آخه از راه دور و با رادیو که اتصال برقرار نیست... اونم جواب می ده من ارادت خاص به این حضرت امام جمعه دارم چه ایشون نماز بخونن چه نخونن... رادیو این وسط چی کارس؟
در ۱۶:۳۹ 4 نظر از جنس: قصههای آقاجون
۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه
واقعا نمی دانم آنچه می خواهم همانی است که می بایست؟ انگار از روی منوی رستوران غذایی را سفارش داده ام که درست نمی شناسم... نمی دانم وقتی که ظرف غذا را روی میز گذاشتند از دیدن آن خوشحال خواهم شد.. یا حتی اگر شدم از خوردن آن لذت خواهم برد؟ از کسی که خیلی شناخته شده است و در سی سال گذشته مصدر بسیاری از فعالیت های جدی و مؤثر کشور بوده شنیده ام که با تأثر فراوان می گفت اگر انقلاب نشده بود (توجه کنید ایشان خود از حامیان انقلاب بوده اند) امروز ایران نه در گروه بیست که در میان هشت کشور اول جهان جای داشت... گاهی از خودم می پرسم اصالت با چیست؟ بهبود وضع معیشتی؟ باز شدن فضای اجتماعی؟ می دانم امروز کسی حوصله شنیدن این سئوال را ندارد و مثل انشای علم بهتر است از ثروت خیلی خواهند گفت نفس زندگی به زنده بودن نیست.. این همان مسئله قدیمی توسعه سیاسی یا اجتماعی و اولویت یکی بر دیگری نیست... امروز جنس مطالبات حقیقی مردم کدام است؟ و اگر همین است که هست آیا با رسیدن به آن خوشحال خواهیم شد؟ آیا مردم عربستان سعودی، ترکیه، روسیه و چین (که بخشی از بیست اقتصاد اول جهان هستند) لزوما درفضای آزادی زندگی می کنند؟ مگر خواست اکثریت (با قاطع یا نسبی آن کاری ندارم) در روز اننخابی که گذشت از همین نوع نبود؟ مشکلات اساسی عبارت بودند از تورم.. بیکاری... رکود... اگر مجبور به انتخاب باشیم کدام به دیگر ارجح است؟
۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه
مربی بدنسازی می گفت این همه چربی رو که سی ساله جمع کردین نمیشه یه روزه یا دو هفتهای یا یک ماهه آب کرد... سی سال خوردین و خوابیدین دو روزه دارین دراز نشست میرین... اگه میخواهین از این افسردگی و لختی دربیاین باید کارتون تداوم داشته باشه... تناسب باید به بخش از زندگی جدیدتون بشه... هم باید فعالیت رو زیاد کنید و تحرک داشته باشین... هم باید رژیم مناسب بگیرین.. ناامید نشین اگه یه روزه فرقی رو احساس نکردین... تغییر زمان میبره...
در ۰۰:۵۲ 2 نظر از جنس: احوالات ما, عینک
۱۳۸۸ خرداد ۱۶, شنبه
امید خوب است... تغییر خوب است.. دلخوشی خوب است... میل به رشد خوب است... سهم من از امید؛ تغییر؛ دلخوشی و میل به رشد به انتخابم وابسته است
در ۲۰:۰۲ 0 نظر از جنس: احوالات ما
۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سهشنبه
روز آخر مدرسه
دو سال ونیم چه سخت و چه آسان گذشت.. آخرش گذر است که میماند.. و رد است که جاری میشود در ناصیه زندگی.. باقی میگذارد جای پای نگاه بعضی را روی صورتت... و انباشته میکند خاطراتی که نوترند... و از قسم دیگرند... این هم یک برش است از زندگی... از روزهای حضور... وشبهای زندهداری به مشق... و چه جالب... یا نه... تکان دهنده... که همان بود که میدانستیم... و همان شد که حدس میزدیم... چیزی نبود جز بهانه تلاقی افکار... که اصل حواشی بود.. و ما در اصل گم بودیم...
و باز میخوانم... و به یاد میآورم که زندگی را ظرفیاست... که آن را... با رنجهای که میتوان کشید... با دلتنگیهایی که میتوان تحمل کرد..... دوستتر دارم...
دو سال ونیم چه سخت و چه آسان گذشت.. آخرش گذر است که میماند.. و رد است که جاری میشود در ناصیه زندگی.. باقی میگذارد جای پای نگاه بعضی را روی صورتت... و انباشته میکند خاطراتی که نوترند... و از قسم دیگرند... این هم یک برش است از زندگی... از روزهای حضور... وشبهای زندهداری به مشق... و چه جالب... یا نه... تکان دهنده... که همان بود که میدانستیم... و همان شد که حدس میزدیم... چیزی نبود جز بهانه تلاقی افکار... که اصل حواشی بود.. و ما در اصل گم بودیم...
و باز میخوانم... و به یاد میآورم که زندگی را ظرفیاست... که آن را... با رنجهای که میتوان کشید... با دلتنگیهایی که میتوان تحمل کرد..... دوستتر دارم...
اشتراک در:
پستها (Atom)