روز اول مدرسه...
از اول مهر هزار و سیصد و پنجاه و دو تا امروز میشود سی و سه سال و چهار ماه و چهارده روز...
و باور میکنی که آن ۳۳ سال و ۴ ماه و ۱۴ روز پیش برایم آسانتر بود و شاید هم پذیرفتنیتر؟
مداد و خودکار و کیف و کتاب همه حاضرند به صف... اما خود واماندهام نشدهام حاضر هنوز...
راستش را بخواهی میترسم کَمَکی...
نمیدانم... این میل به کمال است که میکشاند مرا؟ یا میل به خیال؟
اما مگر زندگی غیر از اینها چیست؟ جز این خواستنهاست؟ جز این ترسهاست؟ جز این میل به کمال یا اشتیاق به خیال پردازیهاست؟
زندگی را با دوست داشتنهایش.. تردیدهایش.. خودباوریهایش.. تمایلات و سرکوبهایش.. و بیخبریهایش میخواهم..
شاید ریاضت است نمیدانم... ولی زندگی را... با رنجهای که میتوان کشید... با دلتنگیهایی که میتوان تحمل کرد... و با کمبودهایی که خواستن و حسرت دستیافتنیها را برایت اسطوره میخواهد... دوستتر دارم...
باقی گذر است و تکرار... آنچه تهِ تهِ تهاش برایمان میماند همین حالات است و حسها که میگیریم.. از گذر و ردی کسی در آناتمان... یا از عبور روزهای خواستنی مثل امروز در جبین عمرکمان...
از اول مهر هزار و سیصد و پنجاه و دو تا امروز میشود سی و سه سال و چهار ماه و چهارده روز...
و باور میکنی که آن ۳۳ سال و ۴ ماه و ۱۴ روز پیش برایم آسانتر بود و شاید هم پذیرفتنیتر؟
مداد و خودکار و کیف و کتاب همه حاضرند به صف... اما خود واماندهام نشدهام حاضر هنوز...
راستش را بخواهی میترسم کَمَکی...
نمیدانم... این میل به کمال است که میکشاند مرا؟ یا میل به خیال؟
اما مگر زندگی غیر از اینها چیست؟ جز این خواستنهاست؟ جز این ترسهاست؟ جز این میل به کمال یا اشتیاق به خیال پردازیهاست؟
زندگی را با دوست داشتنهایش.. تردیدهایش.. خودباوریهایش.. تمایلات و سرکوبهایش.. و بیخبریهایش میخواهم..
شاید ریاضت است نمیدانم... ولی زندگی را... با رنجهای که میتوان کشید... با دلتنگیهایی که میتوان تحمل کرد... و با کمبودهایی که خواستن و حسرت دستیافتنیها را برایت اسطوره میخواهد... دوستتر دارم...
باقی گذر است و تکرار... آنچه تهِ تهِ تهاش برایمان میماند همین حالات است و حسها که میگیریم.. از گذر و ردی کسی در آناتمان... یا از عبور روزهای خواستنی مثل امروز در جبین عمرکمان...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر