مهرآباد را دوست دارم... با خاطرات خوش و تلخش... سفرهای احمدجون و حمید... و آن دیدار اول در روز نخست...
اشکهاست که بر کف ورودی و خروجیهای مهرآباد چکیده .. دلهاست که اینجا شکسته .. یا در شوق دیدار به صدای بلند تپیده... اغراق نیست: دعا در خروجیهای مهرآباد مستجاب است.. به داغی که مادران در بدرقه فرزندانشان به جان خریدهاند... و به چشمانی که به دیدار دوستداران چون امید به فردا روشن شدهاند..
مهرآباد با آن حجم محبت هدرشده ... و آن همه تجلی وصال... در نوک قلهی عاطفهی ملت احساساتی ماست..
اشکهاست که بر کف ورودی و خروجیهای مهرآباد چکیده .. دلهاست که اینجا شکسته .. یا در شوق دیدار به صدای بلند تپیده... اغراق نیست: دعا در خروجیهای مهرآباد مستجاب است.. به داغی که مادران در بدرقه فرزندانشان به جان خریدهاند... و به چشمانی که به دیدار دوستداران چون امید به فردا روشن شدهاند..
مهرآباد با آن حجم محبت هدرشده ... و آن همه تجلی وصال... در نوک قلهی عاطفهی ملت احساساتی ماست..
۸ نظر:
نه فقط مهر آباد
هر جا که حرف از فاصله باشه
فرودگاه
اینترنت
تلفن
قبرستون
جنگ
...
سفرت خوش
من دو سال تمام اون لحظه رو مجسم می کردم که نصفه شبه و برمی گردم و مامان اینا رو می بینمشون، توی اون ورودی شلوغ...
و از تلخ ترین و تنها ترین زمان های زندگیم هم موقعی بود که از همون فرودگاه داشتم برمی گشتم...
التماس دعا
با توام ...
"مهر" آباد! مثل هر آنچه که مهر در آن بود و تا تونستیم از بینش بردیم، اینو هم می بردیم جایی دور تا اگر هم مهربانی اشکی ریخت، سریع در آن زمین خشک فرو رود و اثرش نماند.
"مهر" آباد! مثل هر آنچه که مهر در آن بود و تا تونستیم از بینش بردیم، اینو هم می بردیم جایی دور تا اگر هم مهربانی اشکی ریخت، سریع در آن زمین خشک فرو رود و اثرش نماند.
تازه شو
ارسال یک نظر