۱۳۸۵ مهر ۱۵, شنبه

خاطره ‌نگاری

امروز شاید شروعی بود برای حرکت از این سوی افق به آنسوی دیگر ... حالا باید نگران پيرزن فرتوت و پسر زاغ و نحيف و چرک و چقر سر چهارراه باشم انگار....

هیچ نظری موجود نیست: