دو روی سکه
<شير>
- روزهايی که پيرزن فرتوت و چادرنمازِ کهنه به خود-پيچيده سرراهم سبز میشود و دستش را به سويم دراز میکند...
- روزهايی که پسر زاغ و نحيف و چرک و چقر سر چهارراه برايم آدامس و بادکنک به هديه میآورد...
- روزهايی که دشت باستانی روياهايم زير درياچه سدِ فلان غرق میشود...
آن روزها ... خدا را شکر میکنم که نانخور دولت فخيمه نيستم و تبعات بد-سياستی آنها يقهام را در دنيا و عقبی نمیگيرد.
<خط>
- روزهايی که منشأ خير و صلاحی میشوم ...
- روزهايی که يادم میآيد چه راه پست و بالايی را رفتهام تا اين شوم...
- روزهايی که کارم مکنت و قدرت و توسعه برای صاحب کارم میآفريند...
آن روزها ... از خودم خجل میشوم که حاصل زحمات مرا اجنبی میبرد ... وسهم خودی از آن اندک است.
راستش را بخواهی خيلی برای توجيه آنچه که میکنم بارها به اصل بشرِ واحد و جهانِ واحد متوسل شدهام .. اما چه کنم که اين وامانده منطق نخوانده و محاسبه نمیداند.
<شير>
- روزهايی که پيرزن فرتوت و چادرنمازِ کهنه به خود-پيچيده سرراهم سبز میشود و دستش را به سويم دراز میکند...
- روزهايی که پسر زاغ و نحيف و چرک و چقر سر چهارراه برايم آدامس و بادکنک به هديه میآورد...
- روزهايی که دشت باستانی روياهايم زير درياچه سدِ فلان غرق میشود...
آن روزها ... خدا را شکر میکنم که نانخور دولت فخيمه نيستم و تبعات بد-سياستی آنها يقهام را در دنيا و عقبی نمیگيرد.
<خط>
- روزهايی که منشأ خير و صلاحی میشوم ...
- روزهايی که يادم میآيد چه راه پست و بالايی را رفتهام تا اين شوم...
- روزهايی که کارم مکنت و قدرت و توسعه برای صاحب کارم میآفريند...
آن روزها ... از خودم خجل میشوم که حاصل زحمات مرا اجنبی میبرد ... وسهم خودی از آن اندک است.
راستش را بخواهی خيلی برای توجيه آنچه که میکنم بارها به اصل بشرِ واحد و جهانِ واحد متوسل شدهام .. اما چه کنم که اين وامانده منطق نخوانده و محاسبه نمیداند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر