۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

گاهی به سادگی یک لبخند است
و اوقاتی به طراوت یک قطره باران
ساده می‌آید و پیش می‌رود
اتفاق می‌افتد و می‌خرامد
مثل حرکت آب در رود
مثل دمیدن جان در تن
مثل نقش تو در زندگی من

۳ نظر:

نیک ناز گفت...

یا حتی مثل نقش تو در زندگی من...

ناشناس گفت...

و اين روايت ديگري است:

گاهی به سختي یك زهرخند است
و اوقاتی به قساوت يك فشنگ
دردناك می‌آید و پیش می‌رود
اتفاق می‌افتد و می‌دَرَد
مثل حرکت دشنه در بدن
مثل كندن جان از تن
مثل نقش تو در زندگی من


تلخي روايت ما را به شيريني راوي حكايتتان ببخشيد.

ناشناس گفت...

یک ناشناس دیگر:

و من چقدر دلم برای این ناشناسی که خیلی بهتر از خود شما می نویسد تنگ شده بود!