۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

وقتش که برسد باید بروی

وقتش رسیده انگار

هرکه از من بدی دیده؛ مرا به بزرگواری خودش یا ببخشد...
و یا برایم بنویسد (علیرضا در جی-میل) که چه کنم...

اگر امکان جبران دارد بگوید چگونه ...
و اگر ندارد ... باز هم بگوید تا بدانم...

می دانم توقع زیادی ست...
ولی چیز دیگری به عقلم نمی رسد

۷ نظر:

ناشناس گفت...

کجا؟ چرا؟ می خواهید این وبلاگ راهم ببندید؟

ناشناس گفت...

من دوستت دارم.غمی غریب، مهری آرام کجا برود؟اگر بماند می ماند در دل.اگر برود جایش خالی ست.

ناشناس گفت...

ajab...

ناشناس گفت...

و بعضي روزها ملال انگيز تر از بعضي ديگر است براي زندگي كردن

ناشناس گفت...

1
سلام.باور کنید هنوز اسمتان را هم نمیدانم.فقط این رو میدونم که 2ساله که همیشه میام اینجا.باورت میشه من 2 ساله که هفته ای 3 بار که امکان دسرسی به اینترنت رو دارم میام اینجا و بهت سر میزنم با حرفات میخندم یا بعضی وقتا بغض میکنم.....

ناشناس گفت...

2

میومدم اینجا لحظه ای پر میشدم و میرفتم.اما حالا دیگه داره فرق میکنه.. مثل این که می خوای بری....
نمیدونم تا حالا به من فکر کرده بودی یا نه... به این فکر کرده بودی که یه کسی هفته ای 3 بار میاد و با نوشته هات یه بخش از خودشو که گم کرده بود پیدا میکنه....یه بخشیو که فشار هایی که از ناتوانیش تو حرف زدن بود وفکر میکرد نمیتونه با حرکات دست هاش به کسی منتقل کنه.. و هیچ کس نمیفهمتش........

ناشناس گفت...

3

بی خیال... نمیخوام با این حرفام مجبورت کنم که دوباره بنویسی........ فقط میخوام که اینو بدونی یه کسی تو این لنگه دنیا همیشه حرفاتو می خوند........حتی اگه هیچ وقت برات پیامی نمی گذاشت.
اناری باشی مهربان.
ایلیا.