۱۳۸۷ آبان ۱۷, جمعه

دوری مگر که بگویم او؟
نزدیکی که بگویم جان؟

برای از او به جان رسیدن... از من باید که بگذری.... راه را می‌شناسی... جهت معلوم است... و راه باز.. اما از روی آن من که سال‌ها عاشق‌ش بودی گذرکردن؛ کار هر منی نیست... دستی بایدت ... همتی... جانی.. تا از منا به مونا برسی..

در این گذر... چند منزل است... طلب ریاضت که آخرین آنهاست... سختی خودخواسته... آسان‌ترین هم هست... من نگران منزل حساب کشی دیگران‌م اما... گذر می‌کنم... یا جا می‌مانم؟

هیچ نظری موجود نیست: