۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

من به حج می‌روم... این یک جمله خبری است...
چگونه نصیبم شد که به حج بروم... از این جمله کسی باخبر نیست

می خواهم از این جمله بی‌خبری خبردهم...
موسم حج بود... گمان کنم ۷ سال پیش... شاید هم ۶ سال... و من چنان کنار آن رودخانه‌ی زیبا برای اتصال به مردم-رود عرفات طلب کردم که حاجتم به وقتش ادا شد.. خواستم بگویم که من خواستم و شد... خیلی هم برایش تقلا نکردم... فقط خواستمش... به همین سادگی.. فقط وقتش باید برسد... وقتش که رسید باید بروی.. به همین سادگی...

۸ نظر:

ناشناس گفت...

"زندگی یه سفره.." سفر رفنتی که هر جا را یک بار می بینیم...
التماس التماس التماس دعا

ناشناس گفت...

hajetan ghabool bashe va safar khosh va bikhatar,
ma ro ham yad konid pish e saheb e khaneh,

ناشناس گفت...

حج شمل قبول باشه
التماس دعا
یجورایی برام جالبه وقتی بر می کردی نوشته هاتون باید دیدنی باشه !

ناشناس گفت...

چه آرام و دلنشین...کاش قبل از رفتن اینجا را بخوانید و یادتان نرود برای کسانی که اینجا را می خوانند طلب آرامش کنید از او.

arina گفت...

حاجي قبول باشه

با رهگذر گفت...

حاجي قبول باشه

ناشناس گفت...

شما نری کی بره ... حتما خوش می گذره . من هنوز نمی تونم بخوام .

ناشناس گفت...

کسی که باد می کارد،طوفان درو می کند