هیچ ربطی ندارد... ولی؛ چطور شد که بغض هشت سالهمان از سدام هوصین به آن آسانی ترکید و آرام شد؟ من اهل کینه و قصاص نیستم... برایم ولی جای سئوال است که آن حجم سنگین تنفر مردم از بانیان جنگ فرساینده کجا دفن شد؟ از جنگ همه خاطراتش محو میشوند.. حافظهها یا یاری نگهداریشان را ندارند دیگر... و یا ناخودآگاه سعی در فراموشیشان دارند... من هم مثل همه دارد فراموشم میشود.. فقط گاهی که یاد بچههای مدرسه... یا اهل محل... حجلههای سر هر کوچه میافتم... خاطرهها مثل آتشفشان خاموش سرباز میکند... گدازهها میزنند بیرون... باید خودت دیده باشی.. از نزدیک با آنها دمخور بوده باشی... وگرنه این کلام شهید است و این حال منقطع... وصل نیست... نمیرسد... در بین راه جایی میان دغدغههای دهه هشتاد شمسی.. میان روزمرگیها.. میان کار... میان جر زدنهای زندگی گم میشود... چه حیف که گم شود.. و چه حیف که فراموش شود.. بهترین و عزیزترینها که در آستانه اوج زندگی مردند... آنها که کشور را در شیب سخت روزگار هل دادند و خود زیر بار آن له شدند.. امروز؛ که چشم میگردانی.... در انبوه مردمی که برای کمی سود بیشتر هرچه دروغ است به هم میبافند؛ بیشتر از قبل حس میکنی جای خالی کسانی را که به قیمت جانشان هم حاضر به جفا به دیگری نمیشدند... و باز هم جای شکرش باقیست که رد خاطرهای آنها در کورسوی افق ذهنمان هنوز کمی باقیست...
جنگ فقط تیر و فشنگ و خرابی نیست.. فقط عوارض سیاسی و مالی بعدش هم نیست... فقط تبعات روانی پشت سرش هم نیست... یک تیر... یک جان نیست... تلف شدن مادری در پای امید سوختهاش شاید... یک خمپاره... ترکشش تا به امروز سفیرکنان از سالهای ۶۶ میگذرد خودش را به بیست سال بعد پرتاب میکند... خسارت قلبهای مچاله را چه کسی پرداخت؟ و جانهای از کفِ این ملت سرمایه از دست داده را چه کسی پاسخ گفت؟ امروز بعد از ۶۰ سال از جنگ دوم جهانی هنوز در کشور دوباره یکپارچه پروس، کسی جرأت تعرض به ساحت مقدس نسل کشی یهود ندارد... هنوز فاتحان جنگ غرامت میگیرند... هنوز پیراهن عثمان دول متفق خونین است... چه کسی لباسهای خونین سربازان ما را شست؟ چه کسی حضانت بچههای پدر مرده را پذیرفت؟ چه کسی صدام را تطیهر کرد؟ بیجهت نیست میگویند یهودیان قومی کم تعداد ولی پر نفوذند...
ایکاش ما هم جهود بودیم
۱ نظر:
hanuz ham oonja jang hast
jangi hast ke mardom be dalilesh dorogh mgan va kheili karayeh dige ham mikonan
ارسال یک نظر