وبلوغ مینویسم از سر کار قربه الی ا..
به سبک بازم-دوباره... یعنی از اینا +++
اولندش که من از دست دوستان کمی شاکیم... این روزهایی به این عزیزی.. اگه یه ذره هم (که نکردین) واسه گشایش کار من دعا میکردین.. الان بلیطمو خریده بودم...
++++
دیروز که نشد... در عوض حاج نوبر فهمید که آدم یا جیش نمیکنه... یا اگه کرد جای سفت از این کارا نمیکنه...
++++
تاسوعا با حمید رفتیم حسینه هنزک... هوا عالی بود.. دیدن سهراب و حاجی و علیآقا و حسینآقا بعد دو سال از اونم عالیتر...
++++
عاشورا مثل هر سال چارسو... این بار هم ممد بود هم شهروز هم ابی.. صدای علی بهاری محشر بود.. صدا نیست این.. حسه... هنره.. خب هنر از هنرمند صادر میشه دیگه...
دیدن سعید تو محلی که بزرگ شده.. بچگیهاشو گذرونده.. عشقی که با دوستای ۳۰ سالش میکنه آدم میبره تو فکر... احمد محبی... حسن کِلی... این همه آدم کار درست... تو جنگ از میون همین بچهها رفتن... ته تهاش موند همین یه سعید و همین یه رضا... خدا روح سامی رو هم شاد کنه..
راستش... بستگی داره آدم خودش به کجای این مُلک گره زده باشه... اگه گرهات این تـَه-تـَهها باشه... راحت وا نمیشه... من، دروغ چرا.. بعضی وقتا خیلی هم سعی کردم که گرههه رو وا کنم.. یعنی خودمو رها کنم.. ول بشم... راحت شم.. اما نشده... این خاک با همه محاسنش که میخوره تو صورتت هر روزه... هنوز که هنوزه واسه من یکی که دامنگیره...
++++
یکی داشت واسم تعریف میکرد که عاشورا رفته فلان جا... همه چی عوض شده.. بازار داغ بلوتوث بازی و اینا... گفتم خوبه هنوز چارسو همونجوری قدیمی و دوستداشتنییه... ایشالا تا اون موقع که چارسو عوض بشه.. ما هم دیگه مردیم... نمیبینیمش اونطوری... خوبه تا هستیم همینطوری قدیمی بمونه..
++++
دیروز اخوی حمید منو از سرکوچه برد سه راه نشاط میوه بخرم... هرچی گفتم پیاده میرم قبول نکرد... بهش گفتم بابا جان بزار دو قدم راه برم... خیلی ک...-گشاد شدیم... منو حمید گرچه خیلی نزدیکیم.. اما اصلا از این حرفای بیتربیتی به هم نمیزنیم... خب واسه همین خودم از خودم تعجب کردم... ولی به یه تئوری جدید رسیدم... که این جور اصطلاحات اگه نامحرم تو مجلس نباشه (که الانم نیست انگار!) و موضوعش هم خودت باشی نه کس دیگه (مثلا راجع به حاج نوبر نباشه) خیلی خوب هم هست که استفاده بشه... من دیشب اگه میگفتم تن-پرور شدیم... یا تن-لش... یا تنبل... یا لمس... یا coach potato... هیچ کدومش این حسو منتقل نمیکرد... پس توصیهام اینه که با احتیاط مصرف شود...
به سبک بازم-دوباره... یعنی از اینا +++
اولندش که من از دست دوستان کمی شاکیم... این روزهایی به این عزیزی.. اگه یه ذره هم (که نکردین) واسه گشایش کار من دعا میکردین.. الان بلیطمو خریده بودم...
++++
دیروز که نشد... در عوض حاج نوبر فهمید که آدم یا جیش نمیکنه... یا اگه کرد جای سفت از این کارا نمیکنه...
++++
تاسوعا با حمید رفتیم حسینه هنزک... هوا عالی بود.. دیدن سهراب و حاجی و علیآقا و حسینآقا بعد دو سال از اونم عالیتر...
++++
عاشورا مثل هر سال چارسو... این بار هم ممد بود هم شهروز هم ابی.. صدای علی بهاری محشر بود.. صدا نیست این.. حسه... هنره.. خب هنر از هنرمند صادر میشه دیگه...
دیدن سعید تو محلی که بزرگ شده.. بچگیهاشو گذرونده.. عشقی که با دوستای ۳۰ سالش میکنه آدم میبره تو فکر... احمد محبی... حسن کِلی... این همه آدم کار درست... تو جنگ از میون همین بچهها رفتن... ته تهاش موند همین یه سعید و همین یه رضا... خدا روح سامی رو هم شاد کنه..
راستش... بستگی داره آدم خودش به کجای این مُلک گره زده باشه... اگه گرهات این تـَه-تـَهها باشه... راحت وا نمیشه... من، دروغ چرا.. بعضی وقتا خیلی هم سعی کردم که گرههه رو وا کنم.. یعنی خودمو رها کنم.. ول بشم... راحت شم.. اما نشده... این خاک با همه محاسنش که میخوره تو صورتت هر روزه... هنوز که هنوزه واسه من یکی که دامنگیره...
++++
یکی داشت واسم تعریف میکرد که عاشورا رفته فلان جا... همه چی عوض شده.. بازار داغ بلوتوث بازی و اینا... گفتم خوبه هنوز چارسو همونجوری قدیمی و دوستداشتنییه... ایشالا تا اون موقع که چارسو عوض بشه.. ما هم دیگه مردیم... نمیبینیمش اونطوری... خوبه تا هستیم همینطوری قدیمی بمونه..
++++
دیروز اخوی حمید منو از سرکوچه برد سه راه نشاط میوه بخرم... هرچی گفتم پیاده میرم قبول نکرد... بهش گفتم بابا جان بزار دو قدم راه برم... خیلی ک...-گشاد شدیم... منو حمید گرچه خیلی نزدیکیم.. اما اصلا از این حرفای بیتربیتی به هم نمیزنیم... خب واسه همین خودم از خودم تعجب کردم... ولی به یه تئوری جدید رسیدم... که این جور اصطلاحات اگه نامحرم تو مجلس نباشه (که الانم نیست انگار!) و موضوعش هم خودت باشی نه کس دیگه (مثلا راجع به حاج نوبر نباشه) خیلی خوب هم هست که استفاده بشه... من دیشب اگه میگفتم تن-پرور شدیم... یا تن-لش... یا تنبل... یا لمس... یا coach potato... هیچ کدومش این حسو منتقل نمیکرد... پس توصیهام اینه که با احتیاط مصرف شود...
۳ نظر:
in haji nobar emaili weblogi nadare? ma payeh komak hastim be har hal
oon ghesmateh base ro ham kheili
khoob oomadi
ببينم ... مقصودت همون چهار سوی خودمونه ؟ شيخ بهايی و اينا ؟ همون نشاط خودمون ؟ يا توی تهران هم اينها هست ؟ اصفهانی بودی و تا حالا من نميدونستم ؟!؟
ma in tosiatoon o sare chesh m mizarim, agha loghat vasi estefades
ارسال یک نظر