za
جنوبیترین سرزمین سبز است ... گرمای تروتازه تابستانش دل یخزده زمستانی تو را آب میکند ... جایی که برای بار نخست به سوی شمال قامت میبندی ... شمال شرقی و نه جنوب غربی، یا جنوب شرقی ... سرزمین زرخیز ... که بیست ساعت دور است ... که leaders grow leaders ... که هم "نلسون ماندلا" عزیز است هم "دیکلرک" محترم ... که چه حیف که هوا زود غروب میکند .. که شبها دیگر از ترس مال و جانت زندانی اتاق میشوی و حصار ... که جادههای بیانتها دارد ... و حکومتی که از قعر انزوای جهانی چه کوتاه به صدر توجه دنیا درآمده است ... که شبهای خوشخواب دارد ... که روزهای خوش خیمش هم زخم دست را التیام میدهد هم جراحت دل را شفا ... مثل روزهای بهار ... که مادر از قول مادرش "خوشجوش" میخواندش ... ژوهانسبورگ ... دشتهای سبز ... و سنگریزههای الماس ... سرزمین صورتهای سیاه ... و انقلابهای سفید ...
جنوبیترین سرزمین سبز است ... گرمای تروتازه تابستانش دل یخزده زمستانی تو را آب میکند ... جایی که برای بار نخست به سوی شمال قامت میبندی ... شمال شرقی و نه جنوب غربی، یا جنوب شرقی ... سرزمین زرخیز ... که بیست ساعت دور است ... که leaders grow leaders ... که هم "نلسون ماندلا" عزیز است هم "دیکلرک" محترم ... که چه حیف که هوا زود غروب میکند .. که شبها دیگر از ترس مال و جانت زندانی اتاق میشوی و حصار ... که جادههای بیانتها دارد ... و حکومتی که از قعر انزوای جهانی چه کوتاه به صدر توجه دنیا درآمده است ... که شبهای خوشخواب دارد ... که روزهای خوش خیمش هم زخم دست را التیام میدهد هم جراحت دل را شفا ... مثل روزهای بهار ... که مادر از قول مادرش "خوشجوش" میخواندش ... ژوهانسبورگ ... دشتهای سبز ... و سنگریزههای الماس ... سرزمین صورتهای سیاه ... و انقلابهای سفید ...