روزگاری نه چندان دور .....
باد خاطرات که بر تقویم جان میوزید ...
دل خنک میشد از یادآوری روزهای عزیز
و نسیم خوشی میرسید از پرچین سالگردهای مهم
روزهای خاطره ...
....... که سال به سال تازه میشدند
و شبهای اتصال ...
....... که شهابباران میشد آسمان چشمها
و گلهای عاطفه ...
....... که از دهان میشکفت برای آفرینش طپشهای تند
کجاست لحظههای آشوب روزهای امسال؟
کجاست دمهای شور؟ ...
قلبهای دورِتند ...
آنات فراموشی من؟
سر گردنهی کدام روزمرگی ...
هیجان و تلاطمِ احساس جا ماند؟
کدام نژاد گرگِ عقل...
گوسفند شور و حال مرا درید؟
پول بود یا شهرت؟
اسم بود یا مدرک؟
هرچه بود ....
خودخواسته بود ....
با "تشریفاتی ساده"، بندِ ناف نفس بریده شد ...
و خیالی خام، سلولهای نیمه راست عقل را پر کرد...
و گلی بدبو، در "حیات" متروک منزل ساخت...
و دلی سختتر از روزگار آبدیده گشت ...
باد خاطرات که بر تقویم جان میوزید ...
دل خنک میشد از یادآوری روزهای عزیز
و نسیم خوشی میرسید از پرچین سالگردهای مهم
روزهای خاطره ...
....... که سال به سال تازه میشدند
و شبهای اتصال ...
....... که شهابباران میشد آسمان چشمها
و گلهای عاطفه ...
....... که از دهان میشکفت برای آفرینش طپشهای تند
کجاست لحظههای آشوب روزهای امسال؟
کجاست دمهای شور؟ ...
قلبهای دورِتند ...
آنات فراموشی من؟
سر گردنهی کدام روزمرگی ...
هیجان و تلاطمِ احساس جا ماند؟
کدام نژاد گرگِ عقل...
گوسفند شور و حال مرا درید؟
پول بود یا شهرت؟
اسم بود یا مدرک؟
هرچه بود ....
خودخواسته بود ....
با "تشریفاتی ساده"، بندِ ناف نفس بریده شد ...
و خیالی خام، سلولهای نیمه راست عقل را پر کرد...
و گلی بدبو، در "حیات" متروک منزل ساخت...
و دلی سختتر از روزگار آبدیده گشت ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر