تهران ۴ شهریور
هوا امروز اینجا خیلی گرم شده؛ حسابی هوس زیرزمین خانهی بروجردیها را کرده بودم .. يادت هست که میگفتی اینجا جوون میده که بعدازظهر گرم تابستان فارغ از همه کس و همه چیز زیلو پهن کنیم ... با باد خنک دخمه کیف کنیم و نرمو آروم بخواب بریم ... یک بعدازظهر گرم تابستان فارغ از ایمیل و سفرکاری و یادداشت و حساب و کتاب و اینکه الان چند نفر به چندنفر زور گفتند یا چند .... نمیدونم تو هم امروز مثل من هوس هندوانه کرده بودی يا نه؟
لیون ۳ سپتامبر
اول کمی دلخور شدم که با اینهمه دم و دستگاه و ایمیل و انواع و اقسام پیامرسانهای جورواجور باز چرا گیر دادی به نامه و تمبر و پستخانه و نشانی چهمیدونم پلاک چند، واحد چند؟ آخه از کجا بدونم که دو جمعه پیش هندوانه هوس کرده بودم یا نه .. اگر برایم msg فرستاده بودی درجا با خبرت میکردم .. بعد که نامهات را با خودم به رختخواب بردم تا ده بار دیگر بخونم، دیدم که با ایمیل هیچ وقت نمیتونستم اینقدر صمیمی باشم. خوب فکر کردم؛ دو جمعه پیش من سرکار بودم، خیلی هم سرم شلوغ بود. راسش اینجا هوا آنقدرها هم گرم نیست، فکر نمیکنم هندوانه ویار کرده باشم ... حله؟
تهران ۲۸ شهریور
فردا یعنی سهشنبه اینجا نیمهشعبانه .. اگر پای سفر داشتم چهارشنبه و پنجشنبه را هم دودر میکردم و میزدم یک طرفی ... ولی بار آخر که تنها رفتم سفر با خودم عهد بستم دیگر از این غلطها نکنم ... راستی شنبه روز اول مدرسهست ... خوش به حالت که هنوز میری مدرسه .. خیلی هوس کردم من از این روزمرگی بکنم یه جوری...
هوا امروز اینجا خیلی گرم شده؛ حسابی هوس زیرزمین خانهی بروجردیها را کرده بودم .. يادت هست که میگفتی اینجا جوون میده که بعدازظهر گرم تابستان فارغ از همه کس و همه چیز زیلو پهن کنیم ... با باد خنک دخمه کیف کنیم و نرمو آروم بخواب بریم ... یک بعدازظهر گرم تابستان فارغ از ایمیل و سفرکاری و یادداشت و حساب و کتاب و اینکه الان چند نفر به چندنفر زور گفتند یا چند .... نمیدونم تو هم امروز مثل من هوس هندوانه کرده بودی يا نه؟
لیون ۳ سپتامبر
اول کمی دلخور شدم که با اینهمه دم و دستگاه و ایمیل و انواع و اقسام پیامرسانهای جورواجور باز چرا گیر دادی به نامه و تمبر و پستخانه و نشانی چهمیدونم پلاک چند، واحد چند؟ آخه از کجا بدونم که دو جمعه پیش هندوانه هوس کرده بودم یا نه .. اگر برایم msg فرستاده بودی درجا با خبرت میکردم .. بعد که نامهات را با خودم به رختخواب بردم تا ده بار دیگر بخونم، دیدم که با ایمیل هیچ وقت نمیتونستم اینقدر صمیمی باشم. خوب فکر کردم؛ دو جمعه پیش من سرکار بودم، خیلی هم سرم شلوغ بود. راسش اینجا هوا آنقدرها هم گرم نیست، فکر نمیکنم هندوانه ویار کرده باشم ... حله؟
تهران ۲۸ شهریور
فردا یعنی سهشنبه اینجا نیمهشعبانه .. اگر پای سفر داشتم چهارشنبه و پنجشنبه را هم دودر میکردم و میزدم یک طرفی ... ولی بار آخر که تنها رفتم سفر با خودم عهد بستم دیگر از این غلطها نکنم ... راستی شنبه روز اول مدرسهست ... خوش به حالت که هنوز میری مدرسه .. خیلی هوس کردم من از این روزمرگی بکنم یه جوری...
Lyon, Sept. 30
Namat ro touy sandogh post didam emrooz, tarikhe tahvilesh male 2 rooz pishe. Naresidam name'ha ro niga konam zoodtar. Goftam ba email jobran e taakhir ro kardeh basham... az madreseh halam baham dareh mikhoreh digeh ... tou ke zendegit ro beras ... chera mikhahi khodeto allaf e dars o mashgh koni baz? .... Az dai khabar dari? Shenidam bimarestan boode. Ina ke rastesho be man nemigan. tou behem bego: halesh chetore?
Tehran, Oct. 1
Negaran nabash ... az bimaretan morekhas shodeh .. khastam zoodtar bakhabaret kardeh basham .. vasat tou name posti tolani tar minevisam...
Namat ro touy sandogh post didam emrooz, tarikhe tahvilesh male 2 rooz pishe. Naresidam name'ha ro niga konam zoodtar. Goftam ba email jobran e taakhir ro kardeh basham... az madreseh halam baham dareh mikhoreh digeh ... tou ke zendegit ro beras ... chera mikhahi khodeto allaf e dars o mashgh koni baz? .... Az dai khabar dari? Shenidam bimarestan boode. Ina ke rastesho be man nemigan. tou behem bego: halesh chetore?
Tehran, Oct. 1
Negaran nabash ... az bimaretan morekhas shodeh .. khastam zoodtar bakhabaret kardeh basham .. vasat tou name posti tolani tar minevisam...
تهران ۹ مهر
همه رنگ زرد پاییز رو دوست دارن ... تو میفهمیشون؟ من که نمیتونم بفهمم ... رنگ زرد و نارنجی برگها که میریزن پایین قشنگن .. عین صورت نن-جون وقتیکه جوون دادو عین فرشتهها سفید و نورانی بود ... قشنگ هستن ولی دوست داشتنی نه .... من رنگ سبز کاج رو تو پاییز بیشتر دوست دارم ... وقتی همه بریدن و تسلیم شدن ... یه جوری قدش کشیدهتره انگار .. اینطور نیست؟
لیون ۲۰ اکتبر
ببخش منو که اینهمه جواب نامت دیر شد. ویزام بلاخره اون یکی هفته اومد. این مدت همش دنبال تسویه حساب با محل کار و دانشگام بودم. خونه رو بایس پس میدادم. تلفنو میگفتم قطع کنن. نشونی پستیمو موقتی منتقل میکردم خونه مهشیداینا. خودم هم گیج شدم. کلی کار ریخته سرم. از یه ور میدونم باید برم از اون ور این همه تغییر داره منو داغون میکنه. ياد حرف تو افتادم که هربار سفر طولانی یا خونهتکونی یا تغییر کار مثل مرگ میمونه؛ آدم یه عمر آت و آشغال دور خودش جم میکنه به امید اینکه روز مبادایی لازم بشه، اما اون روز مبادا نمییاد و آدم میمونه و یه عالمه دلبستگی که باید یه روزه بریزتشون دور... حالا تازه دارم میفهمم. خيلی سخته، خیلی.
بهم دیگه نامه نده؛ چون میره خونهی مهشیداینا. ايمیل هم نده؛ اون نشونی واسم یکی از اون آت و آشغالاست که دارم میریزمشون دور. بزار وقتی رسیدم آمریکا فکرامو بکنم، اگر تونستم واست نشونیهای جدیدمو میفرستم.
واسم دعا کن... خیلی بهش نیاز دارم؛ خیلی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر