۱۳۸۳ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

سرگشته‌گي

دوستي مي‌گفت تازه دارم تو را مي‌شناسم: تو ديوانه‌ای!

در جواب گفتم نه به اين درجه افتخار مي‌کنم و نه از اينکه ديوانه خوانده شوم مي‌هراسم ..

از ديدگاهي که من به جهان توجه مي‌کنم غايت انسانيت ديوانگي‌ست ... هرکس که ديوانه و سرگشته نيست يا نمي‌خواهد به درك اين مقام نايل شود و يا در زير زندگي روزمره چنان مدفون است که فرصت توجه به ديوانگي را از خود سلب کرده.

اگر بپرسند وجه مشترك وسايل نقليه چيست؟ عقل سليم پاسخ مي‌دهد که حرکت. چه پيکان شما سفيد باشد، چه نباشد ... چه پرايد شما هاچ‌بك باشد،‌ چه نباشد ... چه پژو شما انژکتوری باشد، يا غير آن ... چه ترمز ای-بي-اس داشته باشد، چه نه ... آن چه که اين وسايل را از درخت متمايز مي‌کند، توان جابجايي و حرکت در آنهاست ...

آنچه انسان را از باقي متمايز مي‌کند همين ظرفيت عاشقي و ديوانگي اوست ... وگرنه انسان غير ناطق هم فراوان داريم ... نداريم؟

هیچ نظری موجود نیست: