گزارش يك هفته با نگاهي به سال ۸۲-ام
ديره دوبي:
لعنت بر من اگر وقتي آن دختر زيباروی روس مرا به چشم خريدار برانداز کرد، نگاه تو را در انتهای دالان چشم او نخوانده باشم ...
لعنت بر من اگر تو را از ياد برده باشم ...
لعنت بر من که سال بيايد ... عيد بيايد ... دختر زيبای روس بيايد... و تو بگذری ...
.... چه سال ۸۲ بگذرد ... چه نگذرد ... عزيز من! تو نميگذری
ساعت ۶ صبح داخل هواپيما:
در عمرم تا به آن ساعت طلوع خورشيد را در افق از چنان زاويهای نديده بودم ... آبهای نيلي خليج فارس بود و آسمان صاف و سرخ رنگ و تب دار بود و ارتفاع فراز ابر بود و ... باز، تو بودی
فيلم گوزنها:
سيّد چه حق گفت که: "هر وقت گريم ميگيره به خودم اميدوار ميشم که هنوز زندهم" .... گاهي که دير ميشه نوبه اشکم، ميفهمم که دل يه جاييش گير کرده ... بعضي وقتا آدم التماس ميکنه به دلش که يه خورده نرم بشه ... بجوشه ... آدم به آسمون اينهمه التماس بکنه ابر بهش وام بلاعوض ميده ... خوبيشم همينه ... دل تقلب نميکنه ... واست فيلم بازی نميکنه... خودشه .. خودتي ...
چهارشنبه ساعت ۶ صبح - قطعه ۲۰:
حميد: "وقتي از سر قبر آقاجون بلند شدم گفتم اين فرصتيه که خدا به تو داده ولي حتي از پيامبرش دريغ کرده ... فرصت زنده بودن ... " اينکه دوباره بتونم از زمين بلند شم ... اينکه برم رو به سوی زندگي ... نه که از زندگي چشم بپوشم ... که به زندگي اقبال نکنم ...
چتر:
خيليها بودند که زود در ايران بدنيا آمدند ... يکيشان خاتمي ... محمدرضا پهلوی و اميرکبير هم ... اين سه را همدرجه و همرديف نميدانم .... ولي هر سه را از يك باب مبتلا به درد مشترکي ميشناسم...
گروهي ميگويند کاش مرد عمل بودی ... ولي من ميگويم بهتر از آن، اين که اخلاقت به چتر هم سرايت کند ... اين است که ميماند ... ۲۰۰ سال ... ۳۰۰ سال ... بلکه بيشتر ... آثار سردار سازندگي ۴۰ سال ديگر از صفحه روزگار پاك ميشوند اما.
---
تکميل: منبع الهام چتر نميخواهم
يادآوری:
سلام بر دستم، از آن دم که بر دامن تو تبرك يافت ...
سلام بر چشمم، از آن دم که نور تو در هر جاندار و بيجاني رونقش داد ...
سلام بر صورتم، از آن دم که با ياد تو تر شد ...
و لعنت بر من که قدر ندانمت ...
ديره دوبي:
لعنت بر من اگر وقتي آن دختر زيباروی روس مرا به چشم خريدار برانداز کرد، نگاه تو را در انتهای دالان چشم او نخوانده باشم ...
لعنت بر من اگر تو را از ياد برده باشم ...
لعنت بر من که سال بيايد ... عيد بيايد ... دختر زيبای روس بيايد... و تو بگذری ...
.... چه سال ۸۲ بگذرد ... چه نگذرد ... عزيز من! تو نميگذری
ساعت ۶ صبح داخل هواپيما:
در عمرم تا به آن ساعت طلوع خورشيد را در افق از چنان زاويهای نديده بودم ... آبهای نيلي خليج فارس بود و آسمان صاف و سرخ رنگ و تب دار بود و ارتفاع فراز ابر بود و ... باز، تو بودی
فيلم گوزنها:
سيّد چه حق گفت که: "هر وقت گريم ميگيره به خودم اميدوار ميشم که هنوز زندهم" .... گاهي که دير ميشه نوبه اشکم، ميفهمم که دل يه جاييش گير کرده ... بعضي وقتا آدم التماس ميکنه به دلش که يه خورده نرم بشه ... بجوشه ... آدم به آسمون اينهمه التماس بکنه ابر بهش وام بلاعوض ميده ... خوبيشم همينه ... دل تقلب نميکنه ... واست فيلم بازی نميکنه... خودشه .. خودتي ...
چهارشنبه ساعت ۶ صبح - قطعه ۲۰:
حميد: "وقتي از سر قبر آقاجون بلند شدم گفتم اين فرصتيه که خدا به تو داده ولي حتي از پيامبرش دريغ کرده ... فرصت زنده بودن ... " اينکه دوباره بتونم از زمين بلند شم ... اينکه برم رو به سوی زندگي ... نه که از زندگي چشم بپوشم ... که به زندگي اقبال نکنم ...
چتر:
خيليها بودند که زود در ايران بدنيا آمدند ... يکيشان خاتمي ... محمدرضا پهلوی و اميرکبير هم ... اين سه را همدرجه و همرديف نميدانم .... ولي هر سه را از يك باب مبتلا به درد مشترکي ميشناسم...
گروهي ميگويند کاش مرد عمل بودی ... ولي من ميگويم بهتر از آن، اين که اخلاقت به چتر هم سرايت کند ... اين است که ميماند ... ۲۰۰ سال ... ۳۰۰ سال ... بلکه بيشتر ... آثار سردار سازندگي ۴۰ سال ديگر از صفحه روزگار پاك ميشوند اما.
---
تکميل: منبع الهام چتر نميخواهم
يادآوری:
سلام بر دستم، از آن دم که بر دامن تو تبرك يافت ...
سلام بر چشمم، از آن دم که نور تو در هر جاندار و بيجاني رونقش داد ...
سلام بر صورتم، از آن دم که با ياد تو تر شد ...
و لعنت بر من که قدر ندانمت ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر