۱۳۸۲ بهمن ۱۹, یکشنبه

بلاد اربعه

در ونکوور به خواستگاری باکلاس‌ترين و خوش‌مشرب‌ترين و باسوادترين شدم ... آنکه تحملش فراوان بود و تفاوتش را با لبخند تفاهم بروز ميداد ...

در تهران به زيارت صبيه تجارالسلطنه موفق داشتندم ... آنکه سند اموال و خالصه‌جات و زمين‌های موات و قنوات و باغات دايرش همه منگوله‌‌دار بودند ...

در شيراز کمند ابروی سيهی خواب و خوراك‌ از من زايل ساخت ... آنکه در وصف صورت مهتابيش و زلف يله‌اش و طاق پيشانيش و نافه خوشش شيرازیها سخن بسيار رانده‌اند ....

با اين همه شهر و دلدار ... در بم دل به تو دادم که نه حوصله تفاهم داری، نه مالي برايت باقي مانده و نه رويي خدا برايت ساخته است.

بر تو عاشقم ای بلد اربع! .... خوب‌روی من!‌ بدروی ديگران!

هیچ نظری موجود نیست: