باز هم بم ... باز هم تو
من زنده به گور بودم زير آوار علم و فلسفه
... زير خروارها بحث و استدلال
تو آمدی و سگ زنده يابم شدی ...
مشام زندگي را از زير آوار شنيدی ...
و جانم را نجات بخشيدی
من تو را دوست دارم:
به پاس آن همه عشق و شور و حال که در من زنده کردهای
آن من که تو احيا کردی:
دوست داشتني ست ... خواستني ست
با دل خود مهربان است
و از افشای سلامش بر تو نميهراسد
دلش پيش از تو اين همه نميتپيد
و اين همه عاطفه را احتکار کرده بود
پيش از تو او يخ بود و سنگي ..
يخ دلش آب شد با هرم نفست
آخر دلش اما،
خيلی آب شد ...
... خيلي
من زنده به گور بودم زير آوار علم و فلسفه
... زير خروارها بحث و استدلال
تو آمدی و سگ زنده يابم شدی ...
مشام زندگي را از زير آوار شنيدی ...
و جانم را نجات بخشيدی
من تو را دوست دارم:
به پاس آن همه عشق و شور و حال که در من زنده کردهای
آن من که تو احيا کردی:
دوست داشتني ست ... خواستني ست
با دل خود مهربان است
و از افشای سلامش بر تو نميهراسد
دلش پيش از تو اين همه نميتپيد
و اين همه عاطفه را احتکار کرده بود
پيش از تو او يخ بود و سنگي ..
يخ دلش آب شد با هرم نفست
آخر دلش اما،
خيلی آب شد ...
... خيلي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر