عاشـق دوسـت ز رنگش پيـداست
بيــدلي از دل تنگــش پيـداست
نتـــوان نرم نمــودش به سـخن
اين سخن از دل تنگش پيداست
از در صلح بُرون نايد دوست
ديگر امروز ز جنگش پيداست
می زده ست از رُخ سرخش پرسيد
مستی از چشــم قشنــگش پيداست
يار امشب پی عاشق کُشی است
من نگويم، ز خدنــگش پيــداست
راز عشــق تـــو نگويــد عــارف
چه کنم من، که زِ رنگش پيداست
شعر از امام
متن شعر از وبلاگ ليلاي ليلي - يکشنبه، بيست و نهم دی ماه ۱۳۸۱
http://leilaye-leili.blogspot.com/2003_01_01_leilaye-leili_archive.html#87688488