۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

تهران

عشق من در تو خلاصه می شود

با کوچه های کثیف
و جوب های تنگ

با مردمان گریه
و چشم های گرفته

با درختان سفید
و کوه های سیاه

با رفتگرهای لیسانس
و شوفرهای سرباز معلم

و بادهای ولرم دی ماه
و آفتاب سرد این روزها

با بقالی های جفنگ
و مدراس رنگارنگ

با روزنامه های پرحماسه
و روزهای پرتیراژ

با مردمانی گرسنه
و داروغه هایی ساده

با سری بزرگ
و بدنی نحیف

با تفرجگاه های متعدد
و گورستان های مفرح

شهری که قصه است این روزها
و شهروندی که بازیگر این قصه هاست

عاشقی مثل من
و عشقی مثل تو

ما در هم خلاصه ایم


----
شاید بهتر بود صفت های خط اول و دوم هر تکه جایشان عوض می شد

۳ نظر:

بنفشه گفت...

آخ گفتین!!!
چی بگم والا؟!
منم عاشقشم!!!

فلورا گفت...

از این قسمتش خیلی خوشم اومد:

"با سری بزرگ و
بدنی نحیف"

این زیباییش همه ی نواقصش رو جبران میکنه.

ناشناس گفت...

من که ازش بیزارم....دلم گرفته ازین شهر...خیلی نمیشه توش خدا رو پیدا کرد.