۱۳۸۶ دی ۱۴, جمعه

سه برداشت از زندگی یک علیمان

- آقا! آدم هرچی می‌کشه از دست دوست و رفیقه... بابام با یه نامردی شریک شد... یه روز اومد دم در گفت سوییچ ماشین‌تون رو بدین من برم تا سر خیابونو برگردم... رفت که رفت...
- یعنی چی رفت؟
- یعنی ماشین و ورداشت و رفت..
- به همین سادگی؟ شکایت نکردین؟
- آخه از بابام سند و سفته داشت.. گفت ماشینو بابت طلبا ورمی‌دارم..

برداشت یک: وقتی که خیلی بچه بودم: (تحت تأثیر قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب... کیهان بچه‌ها)
آخی... عجب مردمونی پیدا می‌شن‌ها... چقد این بنده خداها ضرر اعتمادشونو دادن... چقد مردم بد شدن! باید می‌رفتن شکایت می‌کردن.. نباید مفت و مسلم می‌ذاشتن اون نامرد ماشین‌شون تو روز روشن بدزده.. خیلی حالم گرفته شد..

برداشت دو:‌ وقتی فقط کمی بچه بودم: (تحت تأثیر ریاضیات جدید، منطق، روزنامه، کوچه و بازار)
آقاجان یا شما خیلی هالو هستی یا منو هالو فرض کردی (تو دلم)‌... مگه کشکه؟ حتمی باباتون به طرف بدهکاری داشته طرف هم اینطوری پولشو زنده کرده.... وگرنه کسی از ۵۰ تومنش هم نمی‌گذره... چه برسه به یه ماشین...

برداشت سه: وقتی که متاسفانه دیگه خیلی بچه نیستم (تحت تأثیر بچه نبودن)
- نه؟ ای بابا!... عجب مردمی پیدا می‌شن...
به خودم:‌حتمی یه چیزی هست... من که از همه چی باخبر نیستم... ولی به من چه... این آقا الان وردست من نشسته دلش خواسته با من درد دل کنه... من نه قاضیم نه شکر خدا حاکم... گوش واسه شنیدن که دارم...
- خب.. بعدش چیکار کردین؟
- هیچی مجبور شدیم واسش سند هم بزنیم... تازه کلی هم پول نقد علاوه بر ماشین ازمون گرفت..
- ای بابا.. عجب حال گیریه‌ها...
- آره .. آقا به کسی اعتماد نکنین...
- آخه نمی‌شه... بدون اعتماد زندگی تعطیله.... آدم باید یاد بگیره... اعتماد کنه؛ ولی نذاره کسی کلاه‌شو ورداره...

۲ نظر:

ah گفت...

manam haloo hastam va meghdari abul!

ناشناس گفت...

آره، بدون اعتماد پیجیده می شه اصلا لذت زندگی از بین می ره . اما خوبه که از اول گیر نامرد نیوفنیم و گرنه با اعتماد از طرف تو خوب کیف می کنن. و بعدش تو چوبش رو می خوری... اما سخت نیست که یاد بگیریم.