جهت رفع تکلیف
باز هم قانون طلایی کارخانهی خاطره سازی حاکم است... بردن تعدادی اسم از آدمهایی که در من تأثیر گذاشتهاند، برای کسانی که با آنها لحظهای به اشتراک نداشتهاند... بیفایده است...
حتی وقتی از کسانی نام میبریم که شهرهاند... مثلا میگوییم مولوی... میگوییم آتاتورک... میگوییم همت؛ بازهم این نام مشترک به معنای درک مشترک نیست... حس من یعنی خاطرهای که من از درک یک مفهوم ساختهام که شاید بسیار هم متفاوت باشد با حسی که تو و درکی که تو از همان صورت ظاهری پرداختهای..
اما وقتی نامهای معروف برده میشوند... کار سادهتر است... نه از این بابت که فهم و حس، با نامی مشترک منتقل میشود... نه! که من با تو در خاطرهای شریک میشوم... من به یاد درک خودم از حسی میافتم... و تو به یاد درک خودت از حالی میافتی که گاه همپوشان همند... وگاهی نیز به سبب سهلانگاری با درک یکسان اشتباه گرفته میشوند.. درست مثل حس کسی که گرمک را با شکر جای طالبی خورانده باشندش... چه فرقی میکند وقتی که نمیدانیم؟ همه درد ما از دانستن است خب..
حالا ... نام بردن از کسانی که با شما خاطرهای نساختهاند بیفایده است ... به همین خاطر یاد میکنم از آنهایی که سعی کردهام با خطی و ربطی در تداعی خاطراتشان کمی شریکتان کنم...
تأثیرگذارترین های من: آقاجون، مادرم، احمدجون، حمید و مرتضی بودهاند... این هم نشانیاش...
و این هم یادآوری اینکه چرا من دیگر مردهام.... چرا؟ ساده است... دیگر آن نیستم... آنی که دوستش داشتم ...
....و هنوز هم دارم...
باز هم قانون طلایی کارخانهی خاطره سازی حاکم است... بردن تعدادی اسم از آدمهایی که در من تأثیر گذاشتهاند، برای کسانی که با آنها لحظهای به اشتراک نداشتهاند... بیفایده است...
حتی وقتی از کسانی نام میبریم که شهرهاند... مثلا میگوییم مولوی... میگوییم آتاتورک... میگوییم همت؛ بازهم این نام مشترک به معنای درک مشترک نیست... حس من یعنی خاطرهای که من از درک یک مفهوم ساختهام که شاید بسیار هم متفاوت باشد با حسی که تو و درکی که تو از همان صورت ظاهری پرداختهای..
اما وقتی نامهای معروف برده میشوند... کار سادهتر است... نه از این بابت که فهم و حس، با نامی مشترک منتقل میشود... نه! که من با تو در خاطرهای شریک میشوم... من به یاد درک خودم از حسی میافتم... و تو به یاد درک خودت از حالی میافتی که گاه همپوشان همند... وگاهی نیز به سبب سهلانگاری با درک یکسان اشتباه گرفته میشوند.. درست مثل حس کسی که گرمک را با شکر جای طالبی خورانده باشندش... چه فرقی میکند وقتی که نمیدانیم؟ همه درد ما از دانستن است خب..
حالا ... نام بردن از کسانی که با شما خاطرهای نساختهاند بیفایده است ... به همین خاطر یاد میکنم از آنهایی که سعی کردهام با خطی و ربطی در تداعی خاطراتشان کمی شریکتان کنم...
تأثیرگذارترین های من: آقاجون، مادرم، احمدجون، حمید و مرتضی بودهاند... این هم نشانیاش...
و این هم یادآوری اینکه چرا من دیگر مردهام.... چرا؟ ساده است... دیگر آن نیستم... آنی که دوستش داشتم ...
....و هنوز هم دارم...
۱ نظر:
hihi
asar gozarane zendegie man:
1- Kharmagas (Tanzesh, tanhAyysh v dardesh)
Anett Rivier (Jane shifteh, AzAdegish)
2- Don Kishot (albate asbesh bishtar, hamleh as be hayoolAhAye vAhi ...)
3- khodro ruzbeh (nahveh ye edAmesh)
4- doktor shariati (nahveh ye bardAshte qeyre vAqeish az tashayyo)
5- Roger Waters (Pink Floyd Main Singer, BA khashmesh nesbat be ArAyeshe in jahAn)
6- feminist hAye vatani: BA nahveh ye barkhordeshoon bA DoosthAye Pesareshan v bitavajohishon be asle lozoome esteqlAle mAli-e zan ... dar kenAre esteqlAl-e jensi.
7- Mashooqe mordeh shoor hanuz naborde-am: nahveh ye tojihesh az boodanesh ... v az naboodane man
HAHA ... Mibini ... man hichi az khodam nadAram ...hamash kAre in o oone
Ey khodA :)
ارسال یک نظر