۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۳, پنجشنبه

گاهی از تسلط خود بر حالم تعجب می‌کنم
کافی‌ست لب را بگزم
تا اشکی صورتی را گرم کند
لبی گزیده می‌شود
و نفسی بند می‌آید
به همین سادگی

۲ نظر:

ناشناس گفت...

نوحه خوانی یعنی؟

دختری که به آفتاب سلام می کند گفت...

آیینه قفس نمی گذارد
پرنده فراموش کند
یک لحظه تنهایی خود را