من آدم سادهای هستم ... وبلاگ سادهای هم دارم ... من در وبلاگ خود از اتفاقات سادهای که برايم روی داده مينويسم ... ديروز من به لواسان رفتم ... خيلي خوش گذشت ... جای شما خالي ... موقع غذا دادن به گربه، کرم در آوردم و تکه کباب را در دستم نگه داشتم .. اين شد که گربه برای قاپيدن غذا پنچول کشيد و دستم خون آمد ... دستم زود خوب شد ... جای پنجول کلا زود خوب ميشود .. خدارو شکر بار دوم که ميخواستم در چادر را ببندم و گربه باز پنجه کشیده بود جا خالي دادم .... وگرنه جای اين يکي پنجول به اين زودیها خوب نميشد ... اين بود نتيجه سفر ديروز من .. ديديد که لازم نيست خيلي قلمبه سلمبه هم نوشت ... اين جمله آخری فکر کنم نتيجه اين پست وبلاگ من بود ... من چقدر خوب نتيجهگيری ميکنم .... فقط چرا هنوز وبلاگ مينويسم خودم هم نميدانم ..
۱۳۸۳ آذر ۲۰, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر