مرد در جمعيت خيابان برای خود راه را از ميان عابران باز ميکرد ... تنه ميزد و با عجله خود را در ميان تلاطم مردم به پيش ميراند ... به پشت پنجرهای رسيد که در اقسام و انواع گيرندههای تلويزيوني غوطهور بود ... هر رنگ که بخواهي ... هر اندازه که بتواني ... هر شکل که بپسندی ... مردك از جيب کتش دستگاه کنترل از راه دور را بيرون کشيد .. به سمت بزرگترين و سياهترين تلويزيون که درست وسط ويترين جا خوش کرده بود، نشانه رفت ... درست مثل هفتتير کشي قهار .... شليك ... و دستگاه تا مغز استخوان ديجيتالي را از دلبری و مطربي ساقط ... يک به يک به سوی تمام دستگاههای ديگر نشانه رفت و همگي را تک به تک خاموش کرد ... کنترل را در جيب کتش فرو برد .. با عجله به راه افتاد ... و با تنه، راهش را از ميان سيل عابران باز کرد ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر