۱۳۸۳ مرداد ۲, جمعه

يه عالمه حرفه ... کدومشه بگم که نسوزونمت ... که پشيمون نشم فرداش از غصه .... دنيا پر درده .... کيه که ندونه ... قسمتي ماهم اينطوری بود ... هرکي درد نبيه اصلن نامرده ... وصله ناجوره وسط اين همه دل شيکسته ... هرکسي يه جوريشو ديده ... اونا که فهميده‌ترن اينجا گير نکردن ... اونا که بي‌تجربه بودن خُب خيلي جز زدن ... زمونه آدمو پوس-کلفت مي‌کنه .. ولي اون زير ميرا جونت نرمِ نرم، تازه‌ی تازه، ميمونه تا اگه غيرت هنوز يه کور سويي‌ بزنه باز دلت آشوب بشه با ديدن اين همه چشمای گود افتاده ... دلای ترکيده ... صورتای تکيده ... آره قربونت برم ... نطق نزدنمون از پوس کلفتي‌مونه ... اشک چشمون از اين دل بي‌صاحابه ... حسابشون هم جداس ... دنيا کارش بايس يه جوری‌يا بگذره ديگه ...

سرتو بگير بالا ... بزا خدا لبخندتو ببينه

هیچ نظری موجود نیست: