۱۳۸۳ تیر ۱۷, چهارشنبه

دیشب بود يا پريشب ... فرقي هم نمي‌کند ... کارتون ساخته راهنمايي و رانندگي را مي‌ديدم .... خانم از اينکه همسر ايشان پس از ۳۰ سال رانندگي پُرخلاف به يک باره به رعايت قوانين مؤدب شده تعجب مي‌کرد (خداوکيلي تعجب هم دارد يکهو ببيني تصورت از چيزی باطل بوده) ... آخر کار معلوم شد به دليل تشديد قوانين است که مرد متخلق به اخلاق رانندگي گشته ... اين همه را گفتم که به اينجا برسم؛ خانم در نهايت فرمودند: "مهم نيست که به چه دليل اين کار را مي‌کني،‌ مهم نتيجه است" و راست هم مي‌گفت ... که بر مبنای همين اصل درخشان بوده و هست که در آنسوی آبها مردم رعايت قانون و در نهايت حال يکديگر را مي‌کنند ... که اين کار مگر که ملکه شده باشد، به خودی خود اصالت و اعتباری ندارد ... به دوستانم گفته‌ام که اگر مردمان آن طرف دنيا را مي‌آورديم اينجا يکديگر را نه برای بقا که پيشرفت مي‌خوردند .... در ايران آن چيزی که تا به حال جامعه گسيخته را در کمند خود بسته بود انصاف بود و وجدان و آنچه که از درون مي‌جوشد و نه آنچه که از بيرون مي‌طلبند ... همان بود که راننده نه از ترس پليس و مجازات که از بيم ناموس و خانواده خود به ناموس و خانواده ديگران نمي‌تاخت ... و آنچه که امروز بر سرمان آمده به نسبت مساوی برابر است با فاصله‌ای که از اين فرهنگ گرفته‌ايم

يادم نمي‌رود روزی از همين تلويزيون مي‌شنيديم که "ما مکلف به نتيجه نيستيم، مأمور به وظيفه‌ايم" و امروز شايد که حقمان باشد بشنويم: "مهم نيست که به چه دليل اين کار را مي‌کني،‌ مهم نتيجه است".

هیچ نظری موجود نیست: