حرکت جوهری
صدای مخملين بهزاد آمد و رفت ... و گويش و لهجه و زبانش
تب چهل درجه و نيم آمد و رفت ... و شبهای قرين کابوسش
مهر و محبتهای مادر ... و دلواپسي هايش
شيراز ... و مردم خونگرمش
موسي و وعده سي روزه اش .... ميقات چهل روزه اش
عرفه و صحرايش ... چادرهای سپيدش ... نالههای پراميدش
تحصن آمد و رفت ..... و خاطره بست های مشروطه اش
عيد اضحا شد ... شب شد ... روز عيد به سر رسيد
اينهمه بر من گذشته .... همه بر من آمده اند ولي چيزی نرفته است ... هر يک به قوت خود و استعداد من نشان و اثری برجا گذاشتهاند .. من بر سر عادت مألوف يا شانه خالي کردن از توضيح و يا ترس از سربردن حوصله مخاطب در جواب آنکه ميپرسند چه خبر ميگويم هيچ.... ولی هر روز و ساعت و دقيقهی من پر است از تغييرات ... شاد شدنها ... اندوهگين شدنها .... بالا رفتنها ... پايين شدنها .... من آن سيبم که از جای خود نجنبم ولي بر روی همان شاخه درخت با تغيير رنگ و بو و مزهام حرکت کنم ... حرکت در نهاد من نميميرد ... هميشه جاريست ... چه بنشينم ... چه برخيزم ..
و اين حرکات به يادم ميآورد که:
- مادر را دوست دارم
- تب چهل و نيم درجه را دوست دارم
- لج بازی را دوست ندارم
- فلسفه را دوست دارم
- ۱۹ ساعت خواب در شبانهروز را دوست ندارم
- پنيسيلين را دوست دارم
- نوشتن را دوست دارم
- اطلاعيه شرکت باستاني و زنگ زده ايران گاز را جهت شرکت در قرعهکشي برای حفظ دفترچههای ايمني توزيع شده که ضامن سلامت مصرف کنندگان گاز مايع ميباشد در روزنامه بدبوی کيهان که به اندازه يك خواننده اپرا نفس ميطلبد تا بعد از شش خط به اولين نشانه برای سکون برسی، دوست ندارم [يک چيزی در حد همين جمله بعنوان شاهد مثال و جلب حس تنفر]
- ياد گرفتن را دوست دارم
- چای را دوست دارم
- قرقره آب نمك را دوست ندارم
- سفر بروم را دوست دارم
- سفر تنها بروی را دوست ندارم
- فارسي را دوست دارم
- احمد شاملو را دوست ندارم
- قيصر امينپور را دوست دارم
- چهارشنبه را دوست دارم
- کاغذ و قلم را دوست دارم
- نرگس را دوست دارم
- جرأت گفتن دوستت دارم را دوست دارم
- آبی و سبز و مشکي را دوست دارم
- سکوت را دوست دارم
- خوف را دوست دارم
- جبن را را دوست ندارم
- تام هنکس را دوست دارم
- فراموشي را دوست ندارم
- ملاقات، ديدار، صله رحم، date، عيد ديدني و احوال پرسي را دوست دارم
- خواندن برای امتحان را دوست دارم
- تدريس ِ کم-فشار را دوست دارم
- صدای بهزاد را دوست دارم
- شيراز را دوست دارم
- پرده حنايي و ديوار آجری را دوست دارم
- دستور زبان فارسی و آلماني را دوست ندارم
- ميشل فوکو را دوست دارم
- غزل شور عشق عراقي را دوست دارم ...
اين بيتـش را خيلي دوست دارم: بهر آشوب دل سودائيان / خال فتنه بر رخ زيبا نهاد
و اين يکي را: حسن را بر ديدهی خود جلوه داد / منّـتي بر عاشق شيدا نهاد
- تو را دوست دارم .... لعنتی
صدای مخملين بهزاد آمد و رفت ... و گويش و لهجه و زبانش
تب چهل درجه و نيم آمد و رفت ... و شبهای قرين کابوسش
مهر و محبتهای مادر ... و دلواپسي هايش
شيراز ... و مردم خونگرمش
موسي و وعده سي روزه اش .... ميقات چهل روزه اش
عرفه و صحرايش ... چادرهای سپيدش ... نالههای پراميدش
تحصن آمد و رفت ..... و خاطره بست های مشروطه اش
عيد اضحا شد ... شب شد ... روز عيد به سر رسيد
اينهمه بر من گذشته .... همه بر من آمده اند ولي چيزی نرفته است ... هر يک به قوت خود و استعداد من نشان و اثری برجا گذاشتهاند .. من بر سر عادت مألوف يا شانه خالي کردن از توضيح و يا ترس از سربردن حوصله مخاطب در جواب آنکه ميپرسند چه خبر ميگويم هيچ.... ولی هر روز و ساعت و دقيقهی من پر است از تغييرات ... شاد شدنها ... اندوهگين شدنها .... بالا رفتنها ... پايين شدنها .... من آن سيبم که از جای خود نجنبم ولي بر روی همان شاخه درخت با تغيير رنگ و بو و مزهام حرکت کنم ... حرکت در نهاد من نميميرد ... هميشه جاريست ... چه بنشينم ... چه برخيزم ..
و اين حرکات به يادم ميآورد که:
- مادر را دوست دارم
- تب چهل و نيم درجه را دوست دارم
- لج بازی را دوست ندارم
- فلسفه را دوست دارم
- ۱۹ ساعت خواب در شبانهروز را دوست ندارم
- پنيسيلين را دوست دارم
- نوشتن را دوست دارم
- اطلاعيه شرکت باستاني و زنگ زده ايران گاز را جهت شرکت در قرعهکشي برای حفظ دفترچههای ايمني توزيع شده که ضامن سلامت مصرف کنندگان گاز مايع ميباشد در روزنامه بدبوی کيهان که به اندازه يك خواننده اپرا نفس ميطلبد تا بعد از شش خط به اولين نشانه برای سکون برسی، دوست ندارم [يک چيزی در حد همين جمله بعنوان شاهد مثال و جلب حس تنفر]
- ياد گرفتن را دوست دارم
- چای را دوست دارم
- قرقره آب نمك را دوست ندارم
- سفر بروم را دوست دارم
- سفر تنها بروی را دوست ندارم
- فارسي را دوست دارم
- احمد شاملو را دوست ندارم
- قيصر امينپور را دوست دارم
- چهارشنبه را دوست دارم
- کاغذ و قلم را دوست دارم
- نرگس را دوست دارم
- جرأت گفتن دوستت دارم را دوست دارم
- آبی و سبز و مشکي را دوست دارم
- سکوت را دوست دارم
- خوف را دوست دارم
- جبن را را دوست ندارم
- تام هنکس را دوست دارم
- فراموشي را دوست ندارم
- ملاقات، ديدار، صله رحم، date، عيد ديدني و احوال پرسي را دوست دارم
- خواندن برای امتحان را دوست دارم
- تدريس ِ کم-فشار را دوست دارم
- صدای بهزاد را دوست دارم
- شيراز را دوست دارم
- پرده حنايي و ديوار آجری را دوست دارم
- دستور زبان فارسی و آلماني را دوست ندارم
- ميشل فوکو را دوست دارم
- غزل شور عشق عراقي را دوست دارم ...
اين بيتـش را خيلي دوست دارم: بهر آشوب دل سودائيان / خال فتنه بر رخ زيبا نهاد
و اين يکي را: حسن را بر ديدهی خود جلوه داد / منّـتي بر عاشق شيدا نهاد
- تو را دوست دارم .... لعنتی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر