امروز اگر يك روز معرکه بود ... آنوقت:
ظهر از سر کار که ميآمدم خانه، او هم با عجله خودش را ميرساند ... من گوجه فرنگي خرد ميکردم ... او هم کاهو و فلفل سبز را ... تا سالاد حاضر شود، املت يخ کرده بود ... بعد سفره را ميانداختيم روی زمين آفتاب رو ... و من يواشکي غذاخوردنش را نگاه ميکردم .. بعد از نهار به اندازه يک بوسه وقت بود تا برگردد سرکارش وگرنه ديرش ميشد ...
امروز اگر يك روز معرکه بود ... آنوقت ...
ظهر از سر کار که ميآمدم خانه، او هم با عجله خودش را ميرساند ... من گوجه فرنگي خرد ميکردم ... او هم کاهو و فلفل سبز را ... تا سالاد حاضر شود، املت يخ کرده بود ... بعد سفره را ميانداختيم روی زمين آفتاب رو ... و من يواشکي غذاخوردنش را نگاه ميکردم .. بعد از نهار به اندازه يک بوسه وقت بود تا برگردد سرکارش وگرنه ديرش ميشد ...
امروز اگر يك روز معرکه بود ... آنوقت ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر