آ ق ا ج و ن
روز بارانی سيـزدهم آذر هم رسـيد
باز دور هم جمع شديم ... اينبار من هم بودم ... گرچه خيلیها نبودند
ياد صف اولت بودم و روز آخرت
دلم تنگ شده برای نماز صبحهايت
و بوسه های اول سحرت که روی گونهام مینشـست
دلم هوس قصههایت را کرده
و دفترچه شعری که هر روز برايت از بر میکردم
دلم گره خورده برای جاده یـبر و داغلان
و برای في في که از پیمان میدوید
دلم پیـچ میخورد برای روزهای عید
و فرصتی که از حيا رخصت ديدن میگرفتيم
دلم سنگين میشود با ياد فرصتی که از کف رفت
و ديداری که سيزده سال اسـت تازه نمیشود
دلم پر میکشـد برای صدایی که میکشیدی
و نگاه پر مهری که دريغ نمیکردی
ای گنـجینه هر آنچه من دارم
مهرم از تو جوشید تا باقی را فرا گرفت
از تو آموختم
دل سپردن به رحمن را
که: افوض امری اليك
که: سيـزده هم معدل خوبيست
که: فقط محبت است که میماند
که: درجه مردم به پول يا سوادشان نيست
که: کوچه بنبست خانهمان میارزد به حياط بالا
که: اصالت با دل است
که: مولوی را بايد خواند
که: قصه شب از مشق شب واجبتر است
که: تا مشهد راهی نيست
که: در مدينه ميزبان رسم مهمانداری میدانند
که: رنگ گندم زير نور آفتاب طلايیست
که: ماست خوشمزه است
که: نان فطير همان حفاظت از منابع محدود جهانیست
که: جوجه هم دل دارد
که: سلام از بزرگتـر است
که: تعزيه ابن سعد هم دارد
که: پول رضا خيلی میچسـبد
که: مخمل کبریتی قهوهای قشنگ است
که: زن گرامی ست
که: دختر ميوه دل است
که: انگور و ماست را قسمت بايد
که: گلابي و قطره طلا را هم تقسيم ..
که: بالای بام ستاره ها پر رنگـترند
و دل من با ياد تو روشن تر
دل من!
هوايت کردم امروز هم
روز بارانی سيـزدهم آذر هم رسـيد
باز دور هم جمع شديم ... اينبار من هم بودم ... گرچه خيلیها نبودند
ياد صف اولت بودم و روز آخرت
دلم تنگ شده برای نماز صبحهايت
و بوسه های اول سحرت که روی گونهام مینشـست
دلم هوس قصههایت را کرده
و دفترچه شعری که هر روز برايت از بر میکردم
دلم گره خورده برای جاده یـبر و داغلان
و برای في في که از پیمان میدوید
دلم پیـچ میخورد برای روزهای عید
و فرصتی که از حيا رخصت ديدن میگرفتيم
دلم سنگين میشود با ياد فرصتی که از کف رفت
و ديداری که سيزده سال اسـت تازه نمیشود
دلم پر میکشـد برای صدایی که میکشیدی
و نگاه پر مهری که دريغ نمیکردی
ای گنـجینه هر آنچه من دارم
مهرم از تو جوشید تا باقی را فرا گرفت
از تو آموختم
دل سپردن به رحمن را
که: افوض امری اليك
که: سيـزده هم معدل خوبيست
که: فقط محبت است که میماند
که: درجه مردم به پول يا سوادشان نيست
که: کوچه بنبست خانهمان میارزد به حياط بالا
که: اصالت با دل است
که: مولوی را بايد خواند
که: قصه شب از مشق شب واجبتر است
که: تا مشهد راهی نيست
که: در مدينه ميزبان رسم مهمانداری میدانند
که: رنگ گندم زير نور آفتاب طلايیست
که: ماست خوشمزه است
که: نان فطير همان حفاظت از منابع محدود جهانیست
که: جوجه هم دل دارد
که: سلام از بزرگتـر است
که: تعزيه ابن سعد هم دارد
که: پول رضا خيلی میچسـبد
که: مخمل کبریتی قهوهای قشنگ است
که: زن گرامی ست
که: دختر ميوه دل است
که: انگور و ماست را قسمت بايد
که: گلابي و قطره طلا را هم تقسيم ..
که: بالای بام ستاره ها پر رنگـترند
و دل من با ياد تو روشن تر
دل من!
هوايت کردم امروز هم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر