من حرف نمی توانم بزنم... آخر صدایم گرفته است... از فرط خشکی و تبداری لب... صدایم گرفته است... تشنگی که چیره می شود... چارهای نیست انگار.. استسقا میکنی ... و فریاد میکشی بیصدا: آآآآب ب ب... و چه خام خیالی... که لبانت منتظر خنکی آمدن آآآب ب ب میماند... تشنهتری.. و بی صداتر... این بار انگشتانت روی هوا می کشند صدای آب را... و لبریز میکنند هوا را از صدای پایش... و لبانی که منتظر خنکی حرف های الف و ب میماند باز.. و گوشی که صدای آب نمیشنود.. و صورتی که از آن را خنک نمیشود... آب که نیست... بیصداست همه چیز... همه کس.. همه جا... حالا هزاری هم که آی با کلا باصداست... صدایش دیگر از فرط بیآبی در نمیآید... قلم برمیداری... میکشی آآآب ب ب... و جاری میشود آب ... و باقی میماند این رود کوچک که سیراب میکندت.. سحر و جادوست قلم.. که اگر نبود سرش قسم یاد نمیکرد... وردی است، ملموس... و سحری است، حاضر... این بار نوبت کبوتر است... نه بال لازم دارد که بکشی تا بپرد.. نه گلو میخواد که بغ بغ کند... به معجز قلم تو ابراهیمی.. کاف را کنار با بگذار... و بر سر کوهی دیگر واو را دفن کن... تا را تکه تکه کن... و دور از را نگه دار... نوک انگشت که میکشی بر جسم کاغذ یا خاک.. یا میچرخانی سرانگشت بر هوا.. یا اشاره میکنی با انگشت درایت به عقل.. یا ضمیر... یا فکر... یا با خودت که صاف میشوی... و جاری میشوی در رودخانه جاان.. زنده میکنی کبوترها را.. که پر بکشند... و گردن بیافرازند... و بغ بغ کنند... و دل ببرند.. این بار نفست را حبس کن... و چشمانت را ببند... همه به تو دل دادهاند که همتی کنی ... و آ را کنار ز و الف را کنار دال قبل از یا برقصانی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۴ نظر:
استسقا لطفا!!!
فکر میکنم منظور ناشناس اینه که کلمه استسقا رو بد تایپ کردین جای ت و س عوض شده
ناشناس عزیز گرچه بامزه بودنش به همین اشتباه یدی است (لپی به هنگام تایپ) اما برای اینکه جستجوی کسی به نتیجه نامربوطی نرسد آنرا عوض کردم.. ممنون!
كبوترِ آزادي، ديروز فسنجان شد
قلم جيره خور شد
... و آزادي رقصان را امروز ديدم ...بر دار
و آدمي باز آموخت
كمال آرزوي انسانيست كه صفتش نقصان است
و آزادي سرابي است كه در بيابان اسارت ، به آن تو را مي آزارند
ارسال یک نظر