۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

عقد اخوت

یکم- من در زندگی‌ام بیشتر از مولوی، سعدی، عطار و عنصرالمعالی به مهدی آذر یزدی مدیونم چرا که او بود که معانی بلند این بزرگان را در کودکی به کام من شیرین ساخت و مرا با دنیای زیبایشان آشنا کرد. طوری که حتی من کتاب نخوان این سلسله کتابها را برای عزیزترین کسانم تجویز کرده‌ام.

دوم- درگذشت مهدی آذر یزدی در این روزگار سخت‌تر از سنگ؛ تنها و یگانه خبری بود که از تمامی رسانه‌های دولتی و ملی و مردمی به شکل گسترده‌ای انتشار یافت. این مرد با آنچه کرده است نشان داد که یکی از مقاطع وصل تمامی ما ایرانی‌هاست. همان عقد اخوتی ست که می‌گویند؛ همان نقطه اشتراکی ست که به دنبالش هستند و هستیم. با مرگش پیام داده است. بشمارید خط‌های بی‌شماری که در تمجید از آنچه که وی چهل سال پیش برایمان باقی گذارده این دو روزه نگاشته شده.. هم در رسانه‌هایی که در دست اقلیت است پررنگ دیده شده و هم دربخش بزرگی از مباحث طیف اکثریت تکرار گشته.. این تعبیری ناب از وفاق ملی است...

همه ما تشنه حقیقت‌ایم.. همه به دنبال راهی برای گشایش ایم... دانایی... فرزانگی... درک بهتری از جهان... تطبیق فطرت آدمی با سکنات‌‌اش.. هم سویی جان با جسم... رهایی... آزادی.. بهره مندی... همه آن چیزهایی بود که قصه‌های خوب می‌خواست از همه ما؛ عناصر طیف های مختلف؛ بچه‌های خوبی بسازد.. اگر به مقصود نهایی نرسیده‌ایم هم راه طولانی‌ست و پرهزینه و هم آنرا باید در تک ضرب‌های همتی دید که از یکدیگر آنقدر پرفاصله‌اند که جایگزین قَدَری در کنار قصه‌های کهن آذر یزدی بعد ازچهل سال هنوز پیدا نشده است.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

قصه هاي خوب مي خوانديم و بچه هاي خوبي بوديم
گفتند انقلاب كنيم، كرديم
گفتند برويد جبهه، رفتيم
گفتند اَجر جبهه تان اگر شهادت نباشد لااقل جانباز برگرديد.
چون بچه خوب بوديم گوش كرديم
و درست همان موقع ها بچه هاي بد زندگي مي كردند و پول روي پول مي گذاشتند
همان موقع كه بچه هاي خوب مي مردند


يكي بايد قصه هاي بد بنويسد ، يكي بايد بچه ها مان را از خوب بودن نجات دهد.