۱۳۸۷ مرداد ۱۱, جمعه

تبریز

گفته بودی که نزدیک‌ترینی... باورم نشده بود... و یا فراموشم... تورا در انتهای خودخواهی‌هایم که دورترین است می‌جستم.. و می‌جویم... تب نکرده؛ تب‌بر.... و باد نکرده؛ نیشتر می‌خواهم‌... اول باید که تب کرد تا تب‌ریز تورا بطلبد.. حکیمی گفت خوبی تو.. نه دردی داری... نه نیاز به مرهمی... زی.. و خوش باش که ایام جهان در گذر است.. بپوش و بنوش و بتاز که روغن و ضماد اگر برای زخم لازمت نیست... برای چرخش پرسرعت ایام به کارت بسیار خواهد آمد...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

in "aval bayad tab kard" kheili be del neshast...

ناشناس گفت...

جان من
خوب حالا چرا اینقدر قشنگ می نویسی
...........................
ها
.....................