چه فرقی میکند لنگی باشی یا کیسهکش یا حتی طرفدار
کناکس... نه تصمیمی گرفتهای نه فکری کردهای... فقط قاطی یه سری لنگی یا کیسهکش یا کناکسی بزرگ شدهای ... همین و همین... بستگی به این دارد که طرف کدام گلادیاتور باشی.. آن وقت از جردادن گلادیاتور رقیب آی حالی میکنی... و از قل قل خوردن توپ توی دروازهات آی جزی میزنی....
دیدن نبرد گلادیاتورها توی میدان... آن تکه نمی دانم کدام روحت را قلقلک می دهد کم-کی... هرچند که نه برای گل این وری هورا بکشی نه برای گل آن وری نیم خیز شوی...
دیدنش البته خوب است... و با مزه... و یادت نمی رود همین سی سال پیش بود که جناب کوثری یا وارث یک خط درمیان گزارشهای خود هی به یادت می آوردند که آلنده که بود و
آناکوندا چه کاره... حالا دیگر کسی روی روانت راه نمی رود.. آسوده و تخمه خوران برایت از جد و آباد ننه و پسرعمهی زن بابای فلان گلادیاتور لالایی می خوانند فقط...
خوب است که تهران شهرآورد دارد... و شاه خائن استادیوم ساخته است... خوب است که من و دوستان بلیط
ف.ب.م داریم.. خوب است که نارنگی خوشمره است... و موز هم... کمی تخمه لب و زبانت را می سوزاند فقط..