میدونی آدمهایی مثل سید جعفر شهیدی به چه دردی میخورن؟
بدرد اینکه... به یادت بیاد هنوز زندگی اونقدها هم بیمعنا نشده...
بعضییا هستن که زندگیشون معنی داره...
برای چی مینویسی؟ یا واسه چی سفال میسازی؟ یا نقش میکشی؟
برای اینکه کتابی... سفالی... نقشی از تو مونده باشه؟
یا برای اینکه نه... حس و حالی که داشتی رو برای بقیه حرکت بدی تو موج زمان... ببری جلو... ببری صد سال دیگه... که بقیه هم بیان زیر گنبد مسجد شیخ کیف کنن اون رنگا و ترکیب رو ببینن... درس مثل خودت که کیف کردی... خط بنویسی مثل میرعماد... "الف" رو تاب بدی .. "ب" رو کش بدی... "قاف" رو قوس بدی... که هرکه دیدش صدسال دیگه... مثل خودت کیف کنه... مثل خودت که نه... نمیتونه... چون باید مثل خودت عمری توی این کار گذرونده باشه... حرصشو خورده باشه... روزهای عمرشو گذاشته باشه.... وقتی مینویسه "سین" یاد اون روزی افتاده باشه که استادش بهش "سین" رو یاد داد.... یا اینکه یاد یه روز دیگه... که شاید هیچ ربطی هم به "سین" نوشتنش نداشته... ولی خب حالا که داره مینویسه اون روز.. اون حس... اون دم... یادش مییاد...
اصلا کسی واسه کسی هنرو خلق نمیکنه... کسی شاید واسش خیلی هم مهم نباشه اسمی ازش بمونه.. یا کسی یادش بکنه... هنر مرارت نمیخواد!... هنر نتیجه بدیهی و طبیعییه زندگی یه هنرمنده... هنر همینطوری خودش زاده میشه... چه بخواهی یا نخواهی...
آدما اگه بتونن... فقط یه کاره که دوس دارن...
اینه که هنرمند بشن...
بدرد اینکه... به یادت بیاد هنوز زندگی اونقدها هم بیمعنا نشده...
بعضییا هستن که زندگیشون معنی داره...
برای چی مینویسی؟ یا واسه چی سفال میسازی؟ یا نقش میکشی؟
برای اینکه کتابی... سفالی... نقشی از تو مونده باشه؟
یا برای اینکه نه... حس و حالی که داشتی رو برای بقیه حرکت بدی تو موج زمان... ببری جلو... ببری صد سال دیگه... که بقیه هم بیان زیر گنبد مسجد شیخ کیف کنن اون رنگا و ترکیب رو ببینن... درس مثل خودت که کیف کردی... خط بنویسی مثل میرعماد... "الف" رو تاب بدی .. "ب" رو کش بدی... "قاف" رو قوس بدی... که هرکه دیدش صدسال دیگه... مثل خودت کیف کنه... مثل خودت که نه... نمیتونه... چون باید مثل خودت عمری توی این کار گذرونده باشه... حرصشو خورده باشه... روزهای عمرشو گذاشته باشه.... وقتی مینویسه "سین" یاد اون روزی افتاده باشه که استادش بهش "سین" رو یاد داد.... یا اینکه یاد یه روز دیگه... که شاید هیچ ربطی هم به "سین" نوشتنش نداشته... ولی خب حالا که داره مینویسه اون روز.. اون حس... اون دم... یادش مییاد...
اصلا کسی واسه کسی هنرو خلق نمیکنه... کسی شاید واسش خیلی هم مهم نباشه اسمی ازش بمونه.. یا کسی یادش بکنه... هنر مرارت نمیخواد!... هنر نتیجه بدیهی و طبیعییه زندگی یه هنرمنده... هنر همینطوری خودش زاده میشه... چه بخواهی یا نخواهی...
آدما اگه بتونن... فقط یه کاره که دوس دارن...
اینه که هنرمند بشن...
۴ نظر:
uhuummm..
bastegi dare honar ro che bebini alimun
پس برای همین بود که هر کس رو که می بینه آدم این روزها میشنوه: کار من یک کار ساده نیست. یک هنره :)!
تمام شب آرشيو خواني كردم تو مي داني كه قصه شب از مشق شب واجب تر است گفتم كه خاطرت بماند كه گلابي و قطره طلا را هم تقسيم
ارسال یک نظر