وقتی حواست به آنچه میتوانی از دست بدهی باشد ...
وقتی یک روز که نه ... یک آن چشمت را کمی باز کنی و ببینی که:
مادر از بیمارستان مرخص شده ...
آوین برایت آواز میخواند ...
زندگی در رگهایت راه میرود ...
قدر عافیت میفهمی و میخوانی:
سیب هست!
آوین هست!
مادر هست!
زندگی زیباست!
وقتی یک روز که نه ... یک آن چشمت را کمی باز کنی و ببینی که:
مادر از بیمارستان مرخص شده ...
آوین برایت آواز میخواند ...
زندگی در رگهایت راه میرود ...
قدر عافیت میفهمی و میخوانی:
سیب هست!
آوین هست!
مادر هست!
زندگی زیباست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر