امشب ....
که ستارهها مهمان تنند.
برای رصدِ کهکشان تنهایی تو
حاجت به هیچ پایُ، منت به هیچ چشم نیست
هر چشمهی زخم تو چاهیست ...
و هر چاهی پناه فریادی
یا بایگانی مدفون یک نگاه نگران
یا گنجینه دردهای ناگفته
سحر ....
که نور از مأذنه خلاصیِ تو به زندگی دمید.
برای مهمان کردن زمین به شیرینی جانت
یک دست سینه خاک میشکافت ...
و یک دست سیبِ قلب تو را ...
به یادگاری به کودک فردا میسپرد
که ستارهها مهمان تنند.
برای رصدِ کهکشان تنهایی تو
حاجت به هیچ پایُ، منت به هیچ چشم نیست
هر چشمهی زخم تو چاهیست ...
و هر چاهی پناه فریادی
یا بایگانی مدفون یک نگاه نگران
یا گنجینه دردهای ناگفته
سحر ....
که نور از مأذنه خلاصیِ تو به زندگی دمید.
برای مهمان کردن زمین به شیرینی جانت
یک دست سینه خاک میشکافت ...
و یک دست سیبِ قلب تو را ...
به یادگاری به کودک فردا میسپرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر