۱۳۸۴ فروردین ۱۴, یکشنبه

می‌شود با شهروز دنبال خريد باطری ماشين روز تعطيل ۱۳ تا گمرک رفت ... می‌توان از ماشين حميد برق قرض گرفت ... می‌شود با ويتامينه علی‌بابا نرسيده به ميدون شاهپور اندازه کافه لاته‌ی تمام کافی‌شاپ‌های تهران حال کرد ... می‌شود عين خرس خورد ... می‌شود گذر عمر را ديد و لرزيد ... می‌شود روز اول کار سال نو خسته بود ... حال نداشت ... می‌شود سال نو که رسيد باز هم دلها را صاف نکرد ... می‌شود همسايه ديوار به ديوار خانه پدری حسين درخشان بود .... متن زيبای محمودرضا را از زبان خودش در ختم مادر جوانش شنيد و اشک ريخت .. می‌شود از عموغلام جگر خرید و سيخ کرد و نخورده گذاشت .. می‌شود تا صبح نگران سرفه‌های مادر بود ... می‌شود يک روز بد هم داشت ... می‌شود.

هیچ نظری موجود نیست: