گاهي بر سرديگِ پرجوش حباب ميشوم
ميترکم و به آرامش ميپيوندم
گاهي طپش آخر تني سرد ميشوم
رعشه ميگيرم و با ضربهای خلاصي مييابم
اما در پس آرامش، در پي خلاصي
ياد جوشش ديگ ... خاطره طپش،
که حاصل آتش و دود بود
يا روح بود برای تني خسته
مرا به گشايش راز ميرساند
و مرا به تمنای دوباره زندگي،
تمنای دوباره آلودگي به عشقي نافرجام
و هوسي ناکام ...
فرا ميخواند
ميترکم و به آرامش ميپيوندم
گاهي طپش آخر تني سرد ميشوم
رعشه ميگيرم و با ضربهای خلاصي مييابم
اما در پس آرامش، در پي خلاصي
ياد جوشش ديگ ... خاطره طپش،
که حاصل آتش و دود بود
يا روح بود برای تني خسته
مرا به گشايش راز ميرساند
و مرا به تمنای دوباره زندگي،
تمنای دوباره آلودگي به عشقي نافرجام
و هوسي ناکام ...
فرا ميخواند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر