۱۳۸۳ تیر ۲۶, جمعه

پس از چهار سال ديروز به سفر يک روزه مشهد موفق شدم .. اولش مي‌خواستم شبي‌ را هم پيش حسن بمانم ... ولي بعد ديدم آنوقت سفر مي‌شود سياحتي ... اگر هوس ديدار است، قصد ديگر حرام مي‌شود.

امسال هم تابستان بود که رفتم مشهد ... مثل همان سالهای کودکي که با قطار و دسته جمعي راهي مي‌شديم ... اين بار ولی تنهای تنها بودم ... سفر راحت بود و به مقصود .. ولي نه حميد با سر باند پيچي شده آمده بود ... نه مژده با شلوار چين چين .. نه آقاجون و نه نن-جون ... عکس دسته‌جمعي هم ننداختيم ... اين سفر خيلي چيزها کم داشت ... ولي داشته‌هایش در اين روزها مرا بسِ بس

هیچ نظری موجود نیست: