۱۳۸۳ خرداد ۳۱, یکشنبه

از همهمه مردمان عجولِ بازار زرگرها برايم کفشي بياور ...
تا به هبه‌ی تمام زيورهای جهان برايت از پای برکنم

و از تلاطم امواج سند و نيل و دجله و کارون کف آبي برگير ...
تا ماهي جانم را در آن برايت به رقص آورم

از دبستان و کودکستان و مدرسه‌ی جندی شاپور ...
تا سايمون فريزر و برکلي و هاروارد و شريف ...
هر جا تخته‌ای بود و ميزی و شاگردی ....
حرفي برايم بياموز و کلمه‌ای برايم به سوغات بياور
تا کلمه اول را در ميانشان بجورم ...

از دوردستهای تبت و بنارس يا از پس کوچه‌های مدينه و قاهره...
از هرکجا که گذر کردی،‌ کف دستي از شن برايم پر کن
تا بوی خوش تو را با ريحان و نسترن بياميزم

از دشت‌های سومار و سوسنگرد، تا قلب عرفات و مني ...
تا خود صحاری آفريقا يا جنگل‌های جاوه و سوماترا ...
از هر کس که سراغت گرفت، نامي برايم به خاطر بسپار
تا اسمي از نامهای تو، از بر کنم

تا با پای برهنه و جان برقص آمده و جادوی کلمه اول ...
بوی تو و نام‌هايت را همه جا بپراکنم

هیچ نظری موجود نیست: