۱۳۸۲ مهر ۲۸, دوشنبه

عـزيـزم سـلام
امشـب كشفي كردم
گفتم تو هم بداني كه:

اشك از بالا ميچكد
و تـف از پايين به بالا ميرود
و فرق عشق و تنفر همين جاست

اينكه:
در كورسـوي آرزوها
دوست داشتم
اشـكم بجاي بالـش بر گونه تو بچكد
اما گمان نمي‌بردم در شب هم سراب بـبينم

آخرالامر خوابم تعبيـر شـد:
گونه سرخ براي دست چلاق خوب است
و سيب زرد براي حال نزار

هیچ نظری موجود نیست: