۱۳۸۶ آذر ۹, جمعه

نیامده رفته
نرسیده گذشته
نرسیده شیرین
نچیده مست
نبریده کوتاه
ندیده سیر
نیازموده مَرد
نخوانده مدرس
نشنیده باخبر
نبوسیده مدهوش
نفهمیده
نپرسیده
نیاموخته
ندانسته
نخواسته
...
و رَسته

۱۳۸۶ آذر ۴, یکشنبه

انسان ها در کار لقایند .. و فراق قبل از لقایندو ...هجرندو... وصلند... من هم در کار جمع کردن ایرمایلز.... تا تنور داغ است نانت را نچسبانده باشی... جز خمیر کی خوردن کرده باشی!

۱۳۸۶ آبان ۲۹, سه‌شنبه

مدتی است ....
درجه هم که می‌گذارم

حتی یک عُشر... تب ندارم


این یعنی


که



دیگر




خلاص

۱۳۸۶ آبان ۲۸, دوشنبه

تا کره ماه هم که باشد این‌قدر لازم نیست زود به فکر بیفتی... جمعه جلای وطن کنی .. تا دوشنبه به قراری و سکونی برسی.. اینکه دیگر کره خاک است...

۱۳۸۶ آبان ۲۵, جمعه

نوشتن من و.. گل کردن کلام من...
تورا ... می طلبد

تعادل اوزان و.... آرامش روان من...
تورا... می طلبد

بهار سال های آینده...
برای گل کردن شکوفه های گیلاس..
....

...

۱۳۸۶ آبان ۲۴, پنجشنبه

the melting effect of aging...
the aging effect of melting...

...very different

۱۳۸۶ آبان ۲۱, دوشنبه

روزها بی‌دلیل
می‌گذرند...

بی تو
زندگی...
فقط...
می‌گذرد

۱۳۸۶ آبان ۱۸, جمعه

و اما... فرق مهاجرت و مسافرت در آن است که:

به وقت مسافرت.. یادت می‌افتد در سفر هر چقدر هم مسافرخانه اعیانی باشد و همه چیز مهیا... ناخن‌گیر پیدا نمی‌کنی... و شب قبل خوب یادت می‌ماند که پنجول‌هایت را کمی صفا بدهی..

به وقت مهاجرت اما... این چیزها به یادت نمی‌ماند...

مکافاتی‌ست...